قرآن را فرا گیرید که بهترین سخن است و در آن تفقّه کنید که بهار دلهاست واز روشنی آن شفا بجویید که شفای سینه هاست . [امام علی علیه السلام]
اجتماعی .سیاسی.تاریخ
نخستین تصاویری از اکتشاف نفت
چهارشنبه 94 خرداد 6 , ساعت 5:29 عصر  

نخستین بار در تاریخ 5 خرداد 1278 شمسی گروهی از متخصصین نفتی موفق به کشف و استخراج نفت در مسجد سلیمان شدند. این چاه 360 متر عمق داشت. نیروی محرکه ماشین‌های استخراج نفت از این چاه از بخار آب تامین می‌شد. این چاه به «چاه شماره یک» معروف است، و هم‌اکنون در مرکز شهر مسجدسلیمان در کنار منطقه نمره یک بصورت موزه تحت نظارت شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب قرار دارد. به همین مناسبت پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی تصاویری از اکتشاف و استخراج نفت در ایران دوران قاجار را به نمایش می گذارد. در ادامه می توانید این تصاویر را مشاهده نمایید.

نخستین تاسیسات نفتی در جنوب ایران
نخستین تاسیسات نفتی در جنوب ایران
توده دود ناشی از استخراج نفت
توده دود ناشی از استخراج نفت
کلاهک و دریچه یکی از چاه های نفت در مسجدسلیمان
کلاهک و دریچه یکی از چاه های نفت در مسجدسلیمان
کارگران به هنگام حفاری نفت با دستگاه چرخشی
کارگران به هنگام حفاری نفت با دستگاه چرخشی
تاسیسات نفتی جنوب در دوران قاجار
تاسیسات نفتی جنوب در دوران قاجار
اولین خطوط لوله انتقال نفت
اولین خطوط لوله انتقال نفت
کارگران ایرانی به هنگام نصب اولین خطوط لوله نفت
کارگران ایرانی به هنگام نصب اولین خطوط لوله نفت
تاسیسات نفتی جنوب
تاسیسات نفتی جنوب
نخستین تاسیسات نفتی در ایران
نخستین تاسیسات نفتی در ایران
دستگاه ژنراتور مخصوص تولید برق و حفر چاه نفت متعلق به شرکت نفت انگلیس
دستگاه ژنراتور مخصوص تولید برق و حفر چاه نفت متعلق به شرکت نفت انگلیس
کلاهک و دریچه یکی از چاههای نفت
کلاهک و دریچه یکی از چاههای نفت
خروج کارگران از پالایشگاه نفت آبادان پس از اتمام کار
خروج کارگران از پالایشگاه نفت آبادان پس از اتمام کار
نمایی از تاسیسات نفتی آبادان در دوره قاجار
نمایی از تاسیسات نفتی آبادان در دوره قاجار

نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
ماست مالی کردن از کجا آمد؟؟؟
چهارشنبه 94 خرداد 6 , ساعت 5:26 عصر  

هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیل? راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.

در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می‌دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می‌گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلی? دیوارها را ماست مالی کردند.

قدمت ریش? تاریخی این اصطلاح «ماست مالی» از شصت سال نمی‌گذرد، و ماجرای این ماست مالی مدت‌ها موضوع اصلی شوخی‌های محافل و مجالس بود.

حکیم ارد بزرگ می‌گوید: فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند، آنها به گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند.

به یقین الان همه خوانندگان این حکایت در ذهنشان این سئول نقش می‌بندد که محمدرضا پهلوی و پدرش رضا شاه که در آن زمان زنده بود در بهبه جنگ جهانی دوم و آن همه خطر که ایران را تهدید می‌کرد چون سه سال بعد از تاریخ این ازدواج، نیروهای متفقین به ایران حمله نمودند چطور ذهنشان درگیر این حاشیه‌های خنده آور بوده است کاش در پی تجهیز قشون و سرباز بودند به جای رنگ و لعاب.


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
سانسور نام «اعلیحضرت» از روزنامه اطلاعات
چهارشنبه 94 خرداد 6 , ساعت 5:25 عصر  
اتفاقاً به شکلی خاص این حرف ها در روزنامه اطلاعات منعکس بود. فقط در چند جا گاهی نیم سطری و گاهی یک سطر سفید مانده بود که من خیلی دقت کردم که نام چه شخصی است.
متن حاضر از کتابچه یادداشتهای روز سال 1356 ابوالحسن عمیدی نوری انتخاب شده است. کتابچه مذکور با عنوان "یادداشت های روز شماره 79 از 12/6/1356 تا 17/10/1356، در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران نگهداری می‏‌شود.

سانسور نام «اعلیحضرت» از رزونامه اطلاعات

36/7/30 ـ دیروز جمعه بود. بعضی از بستگان و دوستان آمده بودند. نکاتی از گفته‌‏ها ثبت می‌‏شود:

1 ـ محمود وارسته (مدیرکل سابق وزارت اقتصاد و فعلاً وکیل دادگستری) همشیرزاده خانم می‌‏گفت:
 
چند روز پیش در کاخ دادگستری از جلوی دادگاه شعبه اولی که پرونده علیزاده و صیرفی معاونین وزارت بازرگانی را درباره معامله شکر رسیدگی می‏‌کرد عبور می‏‌کردم. چون ساعتی وقت آزاد داشتم علاقه ‏مند شدم جزو تماشاچیان بنشینم و محاکمه مزبور را هم ببینم. بعد که به سؤال و جواب‌هایی در آنجا برخوردم، بسیار خوشحال شدم که چه خوب موقعی در دادگاه بودم، زیرا سؤال و جواب جالبی بود که جان کلام پرونده را نشان می‏‌داد.

هاشمی رئیس دادگاه مثل اینکه مسلط است بر پرونده از این جهت سؤال‌های جالبی می‏‌کرد. مثلاً از او پرسید: "با آنکه گفتید که این شرکت انگلیسی مورد معامله با شما درباره شکر جزو لیست بیست نفری که معامله شکر به‏ طور معمولی می‏‌کردید نبود و با اصول مناقصه و مزایده هم معامله نکردید پس این شرکت را از کجا شناختید و چطور شد که با او به سرعت معامله را انجام دادید؟"

علیزاده معاون وزارت بازرگانی گفت: "این سؤال در بازپرسی هم از من شد و من ناچار شدم با این شرکت مکاتبه کنم و جواب آن را تهیه نمایم. چنان که جواب آن را تهیه کردم و به پرونده امر دادم. این شرکت را هویدا و بعد مهدوی شناختند و هویدا به مهدوی گفت این معامله با این شرکت انجام پذیرد.

و من همان روزهایی که از شرکت تعاونی روستایی به وزارت بازرگانی منتقل شدم، وزیر بازرگانی این قرارداد را تهیه نموده بود و به من گفت الان مدیرعامل شرکت در مهمانخانه منتظر است. فوراً با او تماس بگیر و فوری فوری که این کار تمام شود.

رئیس دادگاه به او می‏ گوید چه دلیلی بر اثبات این ادعای خود داری؟ علیزاده می‏ گوید: "بالاتر از این را بگویم چون در همان روزهایی که من معاون شدم قبل از معرفی به پیشگاه شاهنشاهی تحت فشار وزیر بودم که این قرارداد را به امضا برسانم. وقتی به شاهنشاه معرفی گردیدم اعلیحضرت از همین قرارداد از من پرسش فرمودند و تاکید کردند با آن شرکت انگلیسی کار قرارداد را تمام کردی؟ باید درازمدت باشد."

سانسور نام «اعلیحضرت» از رزونامه اطلاعات 

این جواب ها بسیار جالب بود. اینها را که در روزنامه ‏ها نمی‏ نویسند! من حرف وارسته را قطع نموده گفتم: اتفاقاً به شکلی خاص این حرف ها در روزنامه اطلاعات منعکس بود. فقط در چند جا گاهی نیم سطری و گاهی یک سطر سفید مانده بود که من خیلی دقت کردم که نام چه شخصی است. ابتدا چنین نتیجه‏ گیری نمودم که نام هویداست که به مناسبت اشتغال او به وزارت دربار فعلاً ملاحظه کرده ‏اند اسم او را ننوشته ‏اند و الاّ داستان فشار مهدوی وزیر بازرگانی به علیزاده در روزنامه اطلاعات منعکس بود. بعد دیدم در یک جا اسمی هم از هویدا برده شده بود. من پیش خود خیال کردم آن یک جا اشتباهاً از سانسور رد شده بود. حالا که جنابعالی توضیح دادید که از توصیه اعلیحضرت هم علیزاده سخن به میان ‏آورد خیال می‏کنم آن یک سطر سانسور مربوط به همین موضوع است که جنابعالی گفتید. بله تردید نیست که پول نفت باید همین طوریها به کشورهایی که برای آنها سهمیه ‏بندی شده است صادر گردد. انگلستان در منتهای مضیقه ارزی قرار دارد و ایران باید اطاعت کند از نقشه‏ای که به او تحمیل می‏شود به کجا و چقدر ارز نفت داده شود. خرید شکر و گندم و غیره همه بهانه است. چنان که دیدیم چقدر از اینها نفله شد و دردریا ریخته شد و میلیاردها دلار هم به عنوان جریمه و خسارت توقف کشتی ها در بنادر ایران ارز خارج گردید.


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
مناظره زیباکلام و معتضد درباره رضاخان
جمعه 94 خرداد 1 , ساعت 4:41 صبح  
شرایطی بر کشور حاکم بود که همه متفق‌القول بودند کشور به یک قدرت مرکزی نیاز دارد و این وضع اگر ادامه پیدا کند بعد از انقلاب مشروطه عملا چیزی از ایران باقی نمی‌ماند، به دنبال ایجاد دولت مرکزی بودند و در نهایت کودتای 3 اسفند 1299 رخ داد.
در نشستی با عنوان " چگونگی کودتای رضا خانی" که در دانشگاه هنر اصفهان برگزار شد، خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ و صادق زیباکلام استاد دانشگاه علوم سیاسی به مناظره پرداختند.

خسرو معتضد در این نشست گفت: رضا خان فردی فقیر و بی‌چیز بود و از سیاست چیزی نمی‌فهمید و تنها به هدف نگهداری قزاق‌ها به میدان آمد و معتقد بودند که اگر قزاقخانه از بین برود آن‌ها بیچاره می‌شوند.

وی اظهار کرد: در سال 1920 هنگامی که احمد شاه به لندن رفت هیچ احدی با او مخالفت نکرد، چون در آن زمان در کشور هیچ‌کاره بود؛ چراکه در رژیم مشروطه تا زمانی که مجلس نبود، شاه نمی‌توانست کاری کند شاه یک مقام غیر مسوول بود.

وی با بیان این‌که " برای انگلیسی‌ها نفت ایران مهم بود" افزود: نفت خوزستان از سال 1291 سرازیر می‌شد به گفته چرچیل «ما روی امواج نفت به پیروزی رسیدیم؛ نفت ایران و سرزمین هندوستان».

این پژوهشگر تاریخ تصریح کرد: انگلیسی‌ها در این شرایط به فکر ایجاد یک دولت آلترناتیو در ایران بودند و فردی به نام آقای سیدضیاء که فردی 33 ساله، بسیار بااستعداد و جسور و آماده هر نوع زد و بند بود را برای این کار انتخاب کردند. وی در اوایل مشروطه در خانه پسر مظفرالدین شاه نارنجک می‌انداخت و فرد دیگر وکیلی به نام قائم مقام‌الملک رفیع که در ابتدا با رو‌س‌ها و بعد با انگلیسی‌ها همکاری می‌کرد و انسان بسیار دروغگویی بود؛ چراکه در کتابهایش عنوان می‌کرد با لنین و تزار ملاقات داشته است و این در حالی بود که در خلال سال‌های 1914 تا 1918 تزار در میدان جنگ بود و در مسکو حضور نداشت. او روزنامه‌نگار جوانی بود که کسی مقالاتش را قبول نمی‌کرد و به درد ریاست دولت نمی‌خورد.

وی ادامه داد: این فرد با سپهسالار تنکابنی صحبت می‌کرد، ولی محمدتقی‌خان که یک فئودال و فرمانده گارد سلطنتی ناصرالدین شاه بود از او استقبال نمی‌کرد.

وی با اشاره به این‌که " ارتش انگلستان در کنار سفارت خود لوزیون نظامی ایجاد کرد و قرار بود ایران مستعمره انگلستان شود" تصریح کرد: ژنرال دیکسون در کنار بخش ضد اطلاعات ارتش انگلیس ژنرال آیرون ساید و سیمون (که نام سیمون در تاریخ ایران سرهنگ اسمایس است) قرار گرفت و نیرویی که در منجیل استفرار یافته را باید حرکت می‌دادند و آن نیرو شامل رضا خان با درجه سرهنگی بود که اخیراً به درجه سرتیپی و میر پنجی نائل شده بود.

معتضد ادامه داد: در این هنگام امپراطوری روسیه سقوط کرد و فردی به نام سرهنگ کلرژه از حکومت کمونیستی به ایران پیش رضا خان آمد، اما انگلیسی‌ها مانع شدند و به رضاخان گفتند که او را به روسیه بفرست؛ چراکه که او می‌خواهد در ایران انقلاب سوسیالیستی کند و رضاخان نیز سرهنگ کلرژه را بر گرداند و هنگامی که سرهنگ کلرژه بر گشت فردی به نام کلنل استرافسکی معاون قزاقخانه شد. کلنل استرافسکی متوجه شد که در آینده روسیه به دست کمونیست‌ها می‌افتد با آن‌ها ارتباط برقرارکرد و انگلیسی‌ها در این هنگام منتظر نماندند و ژنرال اسمایس و آیرون ساید از بغداد با هواپیما به تهران آمدند و در آذر ماه 1299 با رضا خان دیدار کردند.

وی با بیان این‌که " انگلیسی‌ها به رضاخان می‌گفتند که برخی افراد به کمونیست‌ها علاقه‌مند شده‌اند و 60 شبکه کمونیستی در تهران به فعالیت می‌پردازند و اسلام را با بلشویک‌ها یکی می‌دانند و کودتا شکل می‌گیرد" خاطرنشان کرد: در چنین شرایطی رضاخانی را پیدا کردند که نه اهل سیاست است و نه یک حماسه ملی را برای خودش قائل است و به پشت گرمی انگلیسی‌ها کودتا را انجام داد. یک کودتای عجیب با 1500 سرباز که از بانک شاهنشاهی به آن‌ها پول می‌دادند و برای این‌که قزاق‌ها به عشق پول و این‌که کشور به دست کمونیست‌ها نیفتد کودتا کردند.

وی خاطرنشان کرد: برخی به اشتباه فکر می‌کنند که میرزا کوچک‌خان در شمال بود در حالی که میرزا در جنگل‌های فومن بود و کودتای بلشویکی کمونیستی در گیلان به رهبری احسان‌اله‌خان ـ که مسلمان نبود ـ به صورت مصنوعی انجام شد.

در ادامه این نشست صادق زیبا کلام نیز با بیان این‌که " یکی از دشواری‌های امروزی جهان ما عقب‌ماندگی علمی است" گفت: به تبع عقب‌ماندگی علمی، عقب ماندگی در حوزه علوم انسانی نیز وجود دارد، عقب‌ماندگی در حوزه علوم انسانی را نمی‌توان با چشم دید. ولی باید به این نکته توجه کرد که می‌گویند در علوم انسانی عقب هستیم، عقب‌ماندگی در حوزه علوم انسانی عیان است و آن حوزه، حوزه تاریخ است. نگاه و رویکرد به تاریخ در رویکردی خلاصه می‌شود، همان‌طور که در داستان‌های دوران کودکی که خوب و بد وجو دارد، شخصیت‌ها و حوادث تاریخی با عنوان خادم و خائن تقسیم‌بندی شده‌اند و این غایت عقب ماندگی نگاه ما به تاریخ است.

وی خاطرنشان کرد: جملاتی نظیر"تاریخ می گوید"، «تاریخ شهادت می‌دهد»، «تاریخ بارها می‌گوید» یا «به قضاوت تاریخ وا می‌گذاریم» را بسیار شنیده‌ایم و این در حالی است که تاریخ انسان نیست که ثابت کند، بلکه مورخ است که به جای تاریخ حرف می‌زند، تاریخ زبان ندارد.

وی با اشاره به این‌که " من کتابی با عنوان سنت و مدرنیته در مورد ایران عصر قاجار در خصوص این‌که چرا تلاش‌هایی که در زمان قاجار برای اصلاح‌طلبی انجام می‌شد، ناموفق بود به رشته تحریر درآورده‌ام" اظهار کرد: این کتاب در رابطه با داستان شیخ فضل‌الله نوری است و بسیار از دانشجویان پس از مطالعه این کتاب شگفت‌زده می‌شوند و از من می‌پرسند شما در این کتاب از شیخ حمایت می‌کنید در صورتی که شما با برخی عقاید و آرا او مخالف هستید. من به آن‌ها می‌گویم که به برخی خصوصیات و شخصیت شیخ علاقه دارم.

این استاد دانشگاه علوم سیاسی ادامه داد: منظورم این است که به راحتی نگوییم که تاریخ این‌گونه بوده است، اگر واقعا افرادی بخواهند، بدانند که تاریخ چه بوده، خودشان باید به دنبال کشف آن بروند و به مورخ استناد نکنند؛ چراکه مورخ انسانی است که انتخاب می‌کند و بر فرض مثال اگر بخواهم کتابی در خصوص خیانت رضاشاه بنویسم، تمام حقایقی که بر خیانت رضا شاه دلالت می‌کند را انتخاب می‌کنم و متاسفانه چیزی به نام حقیقت تاریخ که مورخ می‌نگارد وجود ندارد. مورخ به طور ناخودآگاه دروغ می‌گوید، چون مورخ حقایق را گزینش می‌کند و نباید تنها به گفته مورخ استناد کرد و باید به عقل مراجعه و دلایل را بررسی کرد.

وی با بیان این‌که " تاریخ درباره امیال، آرزوها و ناگواری و شکست‌ها نیست، بلکه تاریخ در مورد آن حادثه‌ایست که اتفاق افتاده است" افزود: برای انجام باید اقدام علمی‌تر و عالمانه‌تر صورت داد و ملزومات و شرایطی که رضاخان را به قدرت رساند را بررسی کرد.

کودتای رضاخان اجتناب‌ناپذیر بود

وی درباره کودتای رضاخانی گفت: این واقعه اجتناب‌ناپذیر بود؛ بیش از یک قرن حاکمیت قاجار بود و بنا به دلایلی نهضت مشروطه رخ داد و انقلاب مشروطه توانست به حاکمیت بیش از یک قرن قاجارها خلل وارد کند، اما نتوانست نظام جدیدی را جایگزین نظام قاجار کند و در 15 سال حکومت نهضت مشروطه منحنی روند سیاسی به سرعت روبه قهقرا رفت و در این 15 سال 2 میلیون نفر از مردم ایران با قحطی، وبا، تیفوس و جنگ از بین رفتند.

زیبا کلام گفت: مشکل اصلی ثبات و امنیت است که در این 15 سال به طور کامل از بین رفت و در آن شرایط و در آستانه کودتا دولت مرکزی در سیستان و بلوچستان وجود نداشت، خراسان از دولت مرکزی تمکین نمی‌کرد و درون شهر را محمدتقی پسیان بیرون شهرها را قبایل ترکمن اداره می‌کردند. شمال گیلان و مازندران دست کسانی بود که به زعم خود جمهوری سوسیالیستی تشکیل داده بودند و در کردستان که همواره گریز از مرکز وجود داشت، اسماعیل‌خان حکومت می‌کرد. خوزستان نیز برای خود دولت رسمی تشکیل داده و عوامل دولت مرکزی را بیرون کرده بود. فارس و اصفهان به دست بختیاری‌ها و دره شوری‌ها اداره می‌شد. 15 سال وضعیت مملکت این‌گونه بود و اقتصاد و قدرت مرکزی وجود نداشت.

وی ادامه داد: شرایطی بر کشور حاکم بود که همه متفق‌القول بودند کشور به یک قدرت مرکزی نیاز دارد و این وضع اگر ادامه پیدا کند بعد از انقلاب مشروطه عملا چیزی از ایران باقی نمی‌ماند، به دنبال ایجاد دولت مرکزی بودند و در نهایت کودتای 3 اسفند 1299 رخ داد.

وی ادامه داد: معتقدم که در کودتای 3 اسفند 1299 روح دولت انگلستان خبر نداشت که چنین کودتایی اتفاق می‌افتد، من از کسانی که معتقدند انگلیسی‌ها رضا خان را روی کار آورند می‌پرسم کدام اقدام رضا خان به دستور و به نفع انگلیسی‌ها بود.

تاریخ به هیچ عنوان جنبه اظهارنظر ندارد

در ادامه خسرو معتضد گفت:90 در صد صحبت‌های ایشان مخالفت من است نظرات ایشان دقیق و متدویک نیست. اولا من در مورد کسی هیچ‌گاه به صورت مطلق اظهار نظر نمی‌کنم آن‌چه به ما فرصت اظهار نظر می‌دهد اسناد و مدارک است. قصه و داستان تاریخ را نمی‌سازد تاریخ اظهار نظر شخصی نیست.

وی گفت: اسناد و مدارکی که اکنون مورد استناد است در راستای تهیه نمایی از اوضاع ایران برای لندن است و صحبت از انتشار اسناد در گذشته نبوده است، انتشار اسناد بریتانیا از سال 1940 آغاز شد. اسناد انقلاب مشروطه را 1352 انتشار می‌دهند و همین‌طور بخشی از اسناد شهریور 20 13را در سال 1355 منتشر می‌کنند و بقیه اسناد و مدارک شهریور 1320 منتشر نمی‌شود؛ چراکه معتقدند خانواده‌هایی که جزو خائنین بودند، ناراحت نشوند. تاریخ مانند علم پزشکی مهم است. تاریخی که مبتنی بر دروغ و اظهارنظر باشد به درد نمی‌خورد تاریخ به هیچ عنوان جنبه اظهارنظر ندارد.

وی افزود: به عنوان مثال کتاب انقلاب اسلامی به روایت ساواک را جمهوری اسلامی تالیف نکرد، بلکه خود ساواک آن را نگارش کرد و همه جزییات در آن موجود است. جزئیات آبادان و سینما رکس و جزئیات اصفهان که در تابستان 1357 همه فریاد شده بودند و سرلشکر ناجی در خاطرات خود می‌گوید سر هر چهار راه توپ گذاشتیم. تاریخ هوس و قصه نیست ادعای کسی و نظرات من نیست.

این پژوهشگر مسائل تاریخی با بیان این‌که " من در نگارش کتاب‌ها بی‌طرفانه صحبت می‌کنم" اظهار کرد: من در کتابی از رزم‌آرا تمجید کردم که از افسران با سواد سازمان دهنده است ولی در نخست وزیری نادان بود و جان خود را از دست داد. قضاوت کار تاریخ است، اگر قرار باشد بگوییم تاریخ دروغ می‌گوید و مورخ انسان است و اظهار نظر می‌کند همه مورخ‌ها که از تاریخ نوشتند، چرا فراموش شدند. زمان شاه نیز هزینه‌های هنگفتی صرف می‌شد تا نویسندگان خارجی تاریخ زندگی دربار را بنویسند در چنین زمانی که تمام مملکت تابلو و پلاکارد بود، چه شد که تمام مردم ایران فریاد مرگ بر شاه سر دادند.

وی با بیان این‌که " هیتلر وطن‌پرست‌ترین و شریف‌ترین انسان‌ها در زمان خودش بود" اظهار کرد: هیتلر در جنگ جهانی دوم 8 میلیون انسان را به کام مرگ فرستاد، اکنون هیتلر در مفهوم ملت آلمان با بدی یاد می‌شود اما هیتلر خدمات متعددی به کشور آلمان کرد، برای 15 میلیون نفر در مدت 6 ماه اشتغال ایجاد کرد. بهترین اتوبان‌ها را احداث کرد، اما چرا ملت آلمان از هیتلر بیزار است، انسان‌ها مرحله دارند چه کسی می‌گوید برگشتن خوزستان به ایران بد بوده است، البته بسیار خوب بود اما این اقدامات چه ربطی به رضا خان دارد که یک حکومت استبدادی را بنا می‌نهد و همه را خفه می‌کند.

وی افزود: کاترین ان لن تون ایران‌شناس انگلیسی در گزارش محرمانه برای وزارت خارجه انگلیس درباره رضاخان می‌نویسد"او انسانی است که احمد شاه را بیرون کرده است او که سرشار از جاه‌طلبی است ایران را از تجزیه شدن و فرو رفتن در مرداب ناکارآمدی به استقلال حقیقی رساند اما در میان مردم محبیوبیت ندارد مردم از او می‌ترسند او را نمی‌توان آدم حسابی دانست و دهن‌بین و ظاهر‌بین است سیاست خارجی را نمی‌فهمد و هر افسری که لایق بود را بازنشسته می‌کرد زیرا محبیوبیت ندارد که در شرایط سخت روی وفاداری آن‌ها حساب کند رضا شاه برای رسیدن به ثروت تشنه و حریص است از هر وسیله ای برای دست یابی به زمین و پول استفاده می کند در مصرف تریاک و نوشیدن مشروبات داخلی زیاده روی می کند از وقتی شاه شده سخت گیرتر و خود بزرگ بین تر شده است خودش نیز از وحشت خالی نیست در رختخواب چند اسلحه دارد در برابر اشخاص که وهم توطئه کرده اند هیچ رحمی نداد و این بدگمانی کافی است که اگر نکشد حبس ابد در انتظار آنها است هر چقدر رفتار با مردم خود را می داند از خارج از کشور چیز زیادی نمی داند هزینه های هنگفتی را برای احداث راه آهن و تداوم آن صرف کرد اشتهایش برای زمین خواری سیری ناپذیر است".

هیچ‌کس ویژگی‌های سیاسی حکومتی رضا خان را که مطلقا به مخالفش اجازه نفوذ نمی‌داد، تایید نمی‌کند

زیبا کلام نیز در ادامه گفت: خانم ان لنتون دیدگاه توهم توطئه‌وار جامعه ما را ندارد او اقدامات رضاشاه را در مقابل خصوصیات رفتاری او نوشته است، اما تاریخی که ما می‌نویسیم که رضا شاه را چگونه ترسیم کنیم، تاریخی که قبل از انقلاب نیز نوشته شده بود، مشخص بود. به عنوان مثال 30 آذر علیحضرت آذربایجان را نجات دادند این نکته محل ایراد است، هیچ‌کس ویژگی های سیاسی حکومتی رضا خان را تایید نمی‌کند که مطلقا به مخالفش اجازه نفوذ نمی‌داد. نظامی مستبد بود، اما این خصوصیات و این اقدامات رضا شاه نیست، رضا شاه بنیان‌های جدید را به ایران آورد و دانشگاه، راه‌آهن، آموزش و پرورش، دادگستری و تدوین قوانین کشور و ارتش کشور را برای ایران ایجاد کرد به طوری که در کودتا 1299 چهارده هزار نفر برای لشکر ایران نیرو دارد در زمانی که رضاخان کشور را ترک می‌کند 120 هزار نیروی مدرن هوایی، زمینی و دریای کشور وجود دارد، در ابتدای کار رضاشاه تنها چندصد کارگر در چاپخانه‌ها کار می‌کردند در صورتی که بعدا به 400 هزار کارگر در صنایع مدرن غذایی نساجی و .. افزایش می‌یابد و از آخرین طرح‌ها نیز ایجاد ذوب‌آهن کرج با کمک آلمانی‌ها که با کارشکنی انگلیسی‌ها محقق نشد ثبت اسناد و احوال و ایجاد شناسنامه و سربازی از جلوه‌ها و نمونه‌هایی از مدرنیته است که منکر نمی‌شویم، اما به لحاظ سیاسی مستبد بود. به عنوان مثال مجلس در آن هنگام دوساله بود و مشخص بود که چه کسانی وارد مجلس می‌شوند و کسانی که مورد تایید بودند را به مجلس می‌فرستند و رییس مجلس رضا شاه در چند دوره حاج محتشم‌السلطنته که رضا شاه به او حاجی می‌گفت و عمدتا لوایح به درخواست رضا شاه بود یکی از لوایح که انحصار دخانیات بود چند نماینده اما و اگر می‌گویند و به رضاشاه اطلاع می‌دهند و شاه به محتشم السلطنته می‌گوید خجالت نمی‌کشی درب طویله را ببندم تا خیالتان راحت شود. یعنی دید رضا شاه به مجلس چیست و مسلم است که این رژیم سقوط می‌کند.

ایران مدرن را رضاخان پایه‌گذاری کرد

وی افزود: خدمات و اقدامات رضا شاه ایران را مدرن و مدرنیزه کرد ایران مدرن را رضاخان پایه‌گذاری کرد، هنگامی که رضاخان سقوط کرد، مردم تا چند روز باور نمی‌کردند و بعد از این گل و شیرینی می‌دهند و در سال 1329 وقتی جنازه رضا شاه را از مصر به ایران می‌آورند به استقبال او می‌روند.

آیا رضاخان به تنهایی می‌توانست بنیان‌ها را بسازد؟

معتضد نیز خطاب به زیبا کلام گفت: این‌که شما گفتید روح دولت انگلستان خبر نداشت را من تکذیب می‌کنم، هر سیاست کلی ابتدا در لندن تایید می‌شد، سپس به مرحله اجرا درمی‌آمد و انگلیس سیاست هندوستانی داشت. ارتش انگلستان را از هندوستان می‌فرستادند. روح دولت انگلستان خبر داشت، انگستان هندوستان و ایران را می‌خواست چون معدن مواد اولیه و خام بریتانیا بود.

وی افزود: در مورد این‌که رضا خان اقدامات زیادی انجام داد باید گفت آیا رضاخان به تنهایی می‌تواند بنیان‌ها را بسازد؟ در کنار رضا شاه بهترین تیم عالی نظامی قرار گرفته بود اما در اواخر کار رضاخان، بیشتر افراد این تیم یا در زندان هستند یا کشته شدند.

وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: معاهده اهواز از اقداماتی است که رضا خان به نفع انگلستان در سال 1306 انجام داد که باید این کمپانی تا سال 2010 پابرجا باشد، اما با مخالفت افسران نظامی معاهده انجام نمی‌گیرد، ادغام پلیس جنوب که پلیسی مستعمره بود به ارتش ایران و قرار داد معاهده 1933 که 100 هزار مایل مربع از خاک ایران که نفت خیز بود به انگلیسی‌ها داده شود از دیگر اقدامات رضاخان به نفع انگلیسی‌ها بود.

رضاخان ثبات و امنیت ایجاد کرده بود

زیبا کلام هم گفت: شرایط اقتصادی و سیاسی کشور به گونه‌ای بود که افراد بانفوذ کشور به دلیل نبود امنیت به این سمت گرایش پیدا کردند و مدرنیته به کمک نخبگان فکری انجام شد. چرا این افراد به سمت رضاخان گرایش پیدا کردند؟ به این دلیل که رضاخان ثبات و امنیت ایجاد کرده بود و از سال 1299 تا 1305 که رضا خان به سلطنت رسید در این مدت اقدامات فراوانی انجام داد که منجر به حمایت روحانیون، علما و بازاریان از رضا خان شد و جلوه استبدادی که به خود می‌گیرد پس از به قدرت رسیدن است و بیشترین خدمت را مجلس چهارم انجام داد و گلچین شخصیت‌ها در مجلس چهارم بود و این افراد می‌دیدند که رضاخان اقداماتی را انجام می‌دهد.

وی افزود: وقتی رضاخان را عامل انگلیسی‌ها بدانیم من مطمئن هستم اگر به جای راه آهن شمال به جنوب، راه آهن از شرق به غرب احداث می‌شد گفته می‌شد یک بخش از مستعمرات انگلیس به بخش دیگر که پاکستان و هندوستان است متصل می‌شد.

وی در عین حال با بیان این‌که " به لحاظ توسعه سیاسی در زمان رضا شاه پسرفت داشتیم" افزود: ناصرالدین شاه هیچ توجهی به زندگی شخصی مردم نداشت اما رضا شاه به همه نکات زندگی شخصی مردم توجه داشت که چه کتاب‌هایی را مطالعه می‌کنند و حاکمیت پلیسی در زمان رضا خان بود.

این استاد دانشگاه ادامه داد: تا زمانی که به رضاخان و محمدرضا شاه به دید نوکر آمریکا و انگلیس توجه می‌شود همه اقدامات آن‌ها در راستای خیانت خلاصه می‌شود و این اقدامات به دلیل مصالح و منافع آن‌ها صورت می‌داده‌اند و دیدگاه توهمی و توطئه‌ای به تاریخ می‌شود.

وی افزود: چادر از سر کشیدن زنان چه ربطی به انگلستان دارد و چه فایده‌ای برای انگلستان به دنبال دارد. برای سیاستمدار اشتباه بدتر از جنایت است، رضا شاه رژیمی دیکتاتوری ایجاد کرد. چادر از سر کشیدن با خشونت در زمان رضاخان انجام می شود.

وی در پاسخ به این سوال که چرا علما از رضاخان حمایت کردند؟ گفت: در زمانی که رضاخان ثبات و امنیت را به کشور بر می‌گرداند علما در نجف به او تمثال حضرت علی(ع) را هدیه دادند و علمای قم نیز حمایت کردند در مقاطع بعدی تاریخ حاضر نشد با علما حشر و نشر داشته باشد چراکه نیازی به حمایت علما نداشت.

نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
زمان به توپ بستن مجلس مصدق کجا پنهان شده بود
جمعه 94 خرداد 1 , ساعت 4:11 صبح  
بستن مجلس چند دلیل داشت. مصدق نمی‌توانست به بعضی از انتقادات جدی پاسخ مستدل بدهد، از جمله اینکه او را استیضاح کردند که چرا در قضیه 30 تیر عده‌ای را با زجر و شکنجه وادار کرده بودند دیگران را قاتل معرفی کنند؟

 دکتر محمد حسن سالمی از فعالان جوان نهضت ملی ایران و نوه دختری آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی است. نام او هنگامی با تاریخ گره خورد، که نامه بحث انگیز آیت الله را در عصر روز 27 مرداد1332 برای دکتر مصدف برد و «استحضار به حمایت ملت ایران» را از زبان او ماندگار کرد.


 

با او در سالروز در گذشت دکتر محمد مصدق درباره زندگی و زمانه او گفت و شنودی پرنکته انجام داده‌ایم که ماحصل آن، پیش روی شماست.

 


مصدق تنها به وجاهت خود می اندیشید وبس!

 

• شما یکی از مخالفین شناخته‌شده دکتر مصدق هستید. آیا اکنون که بیش از 50 سال از مرگ دکتر مصدق می‌گذرد، هنوز هم بر همان عقیده هستید یا در نگاهتان به او تجدید نظر کرده‌اید؟

متأسفانه هر چه زمان گذشت و مدارک بیشتری در مورد نهضت ملی و رفتارهای ضد و نقیض دکتر مصدق پیدا شدند، نگاه قبلی‌ام به او بیشتر تقویت شد. به نظرم تاریخ داور بسیار دقیقی است و بالاخره ثابت خواهد کرد او به خاطر حفظ وجاهت خود، نه تنها وجاهت نهضت ملی که وجاهت ایران را به باد داد! امروز خیلی بیشتر از گذشته معتقدم او یک آدم کاملاً معمولی بود که بعضی‌ها بیهوده از او اسطوره ساختند.

 • آیا رابطه خویشاوندی با آیت‌الله کاشانی در این نگاه تأثیر ندارد؟

تردیدی نیست که به پدربزرگم آیت‌الله کاشانی علاقه دارم و به ایشان احترام می‌گذارم، ولی انتقاداتم از دکتر مصدق به این موضوع برنمی‌گردد. چند سئوال روشن و منطقی دارم. چرا دکتر مصدق که خود را پشتیبان قانون معرفی می‌کرد، خودش قوانین را زیر پا گذاشت و به شکلی غیر قانونی مجلس را منحل و رفراندوم را برگزار کرد؟ خیلی‌ها سعی کرده‌اند شاهزاده قجر بودن مصدق را عمده کنند، ولی از نظر من این مسئله چندان مهم نیست. عباس میرزا هم شاهزاده بود. به این نوع مسائل شخصی کار ندارم، ولی این حق را دارم کسی را که آرزوهای یک ملت را به باد داد و آن را 30 سال گرفتار حکومتی وابسته و خودفروخته کرد، ستایش نکنم. فرقی هم نمی‌کند قوم و خویش من باشد یا نباشد.

• ظاهراً شما چندین بار با دکتر مصدق ملاقات کردید. از این دیدارها چه خاطراتی دارید؟

بله، به او بسیار نزدیک بودم و ایشان هم، خیلی برایم احترام قایل بود، ولی نهایتاً دیدم بدجوری سرمان کلاه رفته است! وقتی این‌طور شد، تازه به فکر افتادیم ببینیم گذشته این آدم چیست؟ بررسی که کردیم دیدم وقتی محمدعلی‌شاه مجلس را به توپ بست، حضرتشان در خانه منشی سفارت انگلیس مخفی شده بود! وقتی از قفقاز به اروپا رفت، با محمدعلی‌شاه مخلوع ملاقات کرد. در قفقاز میوه می‌خرید که در اسلامبول بفروشد، یعنی یک شخصیت کاملاً معمولی، مثل هر کاسب مسلک دیگری که اصلاً پتانسیل اسطوره شدن ندارد. در سوئیس که بود تابعیت آنجا را که گرفت و خواست اموالش را در ایران بفروشد و در آنجا بماند! وقتی با کشتی به ایران آمد، همسفر و هم‌سفره کاکس انگلیسی بود و در نامه‌ای که از بغداد به ایران می‌فرستد می‌نویسد: کاکس گفت عرب‌ها راه‌آهن را خراب کرده‌اند و نمی‌توانی با قطار بروی! وقتی هم که ایرانی‌ها در ثوره‌العشرین علیه انگلیسی‌ها قیام کردند، هرگز نامی از بانیان این قیام، مخصوصاً مرحوم آقا(آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی) نیاورد. یعنی یک آدم بسیار معمولی که روشنفکرها به دلایل واضح از او اسطوره ساخته‌اند و هیچ‌کسی هم نیست سئوال کند این همه پول برای تبلیغ در باره مصدق، چه آن موقع، چه تا به حال از کجا می‌آید و منابع تأمین آن چه کسانی هستند؟

• تمام عناصر سیاسی آن دوره اعم از فداییان اسلام، حزب زحمتکشان، جبهه ملی، اطرافیان آیت‌الله کاشانی و... می‌گویند مصدق ما را فریب داد! یک آدم عادی چطور می‌تواند همه عناصر سیاسی یک کشور را فریب بدهد؟

عادی که می‌گویم به خاطر سابقه‌اش هست، وگرنه به لحاظ فریبکاری، قطعاً غیر عادی بود. کسی که در معرکه‌ای که همه حاضر به فداکاری و از خود گذشتگی هستند فقط به فکر حفظ وجاهت خود هست، غیر عادی نیست؟ کسی مثل آلنده می‌گوید: جانم را فدای ملتم می‌کنم و او را به خاطر آرمان‌هایش می‌کشند، ولی تاریخ معاصر را دقیق مطالعه کنید. در هر بزنگاهی مصدق غیب می‌شود! او قاتلان شهدای 30 تیر را مجازات نمی‌کند، ولی با دسته گل به سر قبرشان می‌رود و تازه آن‌قدر هم رو دارد که می‌گوید عکسش را بگیرند و با شرح و تفصیل در مطبوعات چاپ کنند! یکی هم نیست از او بپرسد تو که در پرونده رسیدگی به قاتلین این مظلومین سنگ‌اندازی کردی، چطور رویت می‌شود در سخنرانی بگویی مرا پیش شهدای 30 تیر دفن کنید؟ مگر همین تو سرلشکر وثوق را که در کاروانسراسنگی مبارزین 30 تیر را به گلوله بست معاون وزارت دفاع ملی نکردی؟

متأسفانه آدم شاخص سیاسی نداشتیم و ساده‌لوح هم بودیم و تصور کردیم راست می‌گوید و دنبالش دویدیم و با خون خود نوشتیم: «یا مرگ، یا مصدق!» ولی او چه کرد؟ بدون اینکه حتی به وزرا و دوستان نزدیک خودش بگوید دارد چه کار می‌کند، رفت و با شاه صحبت کرد و وزارت جنگ را خواست که شاه نداد و او را عزل کرد، اما او ورقه عزلش را هم به کسی نشان نداد! چرا؟

•افرادی مثل آیت‌الله کاشانی، بقایی، مکی، حائری‌زاده، عبدالقدیر آزاد و... یعنی هم‌پیمانان دکتر مصدق آدم‌های بی‌تجربه یا کم‌تجربه‌ای نبودند. کمی دشوار است فریب خوردن آنها را از دکتر مصدق بپذیریم.

واقعیت این است که همه فریب مصدق را خوردند، امروز هم دارند می‌خورند. به قول فرانسوی‌ها یک دروغ را زیاد که تکرار کنید، تبدیل به حرف راست می‌شود. الان هنوز هم می‌گویند کودتای 28 مرداد، در حالی که کودتا تعریف خاصی دارد و اجزای قضیه 28 مرداد 32، لااقل بخش‌هایی از آن، با کودتا همخوانی ندارد.

هنوز می‌گویند: دکتر مصدق بزرگ‌ترین خدمت را به مردم کرد که نگذاشت توده‌ای‌ها ایران را ایرانستان کنند، در حالی که خود مصدق بود که به توده‌ای‌ها میدان و قدرت داد. او که وزیر دفاع ملی بود نمی‌دانست عده زیادی از افسران ارتش توده‌ای هستند؟ در سخنرانی‌هایش می‌گفت: خوب است با دولت من که دارد با دولت خارجی مبارزه می‌کند، خنجر بزنند؟ کدام مبارزه؟ مشکل اینجاست که ما تاریخ را درست و دقیق مطالعه نمی‌کنیم. الان امثال آقای میلانی و آقای نهاوندی دارند از امثال دکتر صدیقی هم دفاع می‌کنند که او رفته پیش دکتر مصدق گریه کرده است که رفراندم نکن. مگر بقیه چه می‌گفتند؟ آنها هم که همین حرف را می‌زدند، منتهی به آنها فحش می‌دادند که شما از پشت خنجر می‌زنید! ما هنوز هم این دروغ‌ها را باور می‌کنیم. مگر بقایی، مکی و حائری‌زاده نمی‌دانستند با مخالفت با مصدق، دست به انتحار سیاسی می‌زنند؟ پس چرا سکوت نکردند؟ چون می‌دانستند فردا ملت خواهد پرسید چرا مخالفت نکردید؟ آنها مخالفت کردند و ده‌ها روزنامه توده‌ای به آنها فحش دادند. هنوز هم عده زیادی واقعیت‌ها را نمی‌دانند و کشورهایی مثل انگلیس اسناد و مدارکشان را بیرون نداده‌اند تا همه بفهمند سر نخ قضایا دست چه کسی بوده است.

مصدق تنها به وجاهت خود می اندیشید وبس!

مصدق بازی‌های سیاسی زیادی را در آورد. هر وقت وضع را دشوار می‌دید غش می‌کرد، اما 40 روز در آمریکا بود و یک بار هم غش نکرد! در زمان او و حتی به قول مرحوم فروهر به دستور او، خانه آیت‌الله کاشانی را سنگباران می‌کنند و او در جواب تلفن اعتراض آقای صفایی می‌گوید: «جلوی ملت را نمی‌شود گرفت!» این ننگی است که حتی در زمان ساعد، هژیر و رزم‌آرا هم کسی جرئت نکرد انجام بدهد. فضل‌الله زاهدی برای تحصن به مجلس آمد و ما او را حبس کردیم، ولی آنها چه کردند؟ با حقه‌بازی آیت‌الله کاشانی را از ریاست مجلس انداختند و دکتر معظمی را رئیس و زاهدی را آزاد کردند و با ماشین رئیس مجلس از مجلس بیرون بردند!

مصدق تنها کاری که می‌کرد تحریک شاه بود تا با او مخالفت کند و او بتواند مثل یک قهرمان از معرکه بیرون برود، چون قول‌هایی به مردم داد و نتوانست عملی کند، از جمله اینکه نفت ملی می‌شود و 100 هزار دلار درآمد نصیب مملکت می‌شود. دائماً بازی در می‌آورد که به مردم راستش را نگوید که من تا اینجا آمدم و بقیه‌اش کار من نیست و اقتصاد ویران شده است. اقتصاد را چه کسی ویران کرد؟ او هر اشکالی را که به دیگران وارد می‌کرد، خودش انجام داد و گوش به حرف کسی هم نداد. تحریک شاه و خارجی‌ها هم برای این بود که بگوید می‌خواهم کار کنم، اینها نمی‌گذارند. او با انحلال مجلس عملاً حق تعیین نخست‌وزیر را به شاه داد. چطور او که خود را حقوقدان می‌دانست مسئله به این سادگی را نمی‌دانست؟ آیا واقعاً این ادعا را از یک آدم مبتدی هم می‌شود قبول کرد؟

• به نظر شما اقداماتی از این دست به چه منظوری انجام می‌شدند؟

بستن مجلس چند دلیل داشت. مصدق نمی‌توانست به بعضی از انتقادات جدی پاسخ مستدل بدهد، از جمله اینکه او را استیضاح کردند که چرا در قضیه 30 تیر عده‌ای را با زجر و شکنجه وادار کرده بودند دیگران را قاتل معرفی کنند؟ چرا اجازه نداد پرونده قاتلین 30 تیر پیگیری شود، در حالی که در قضیه قتل افشارطوس برای حسین خطیبی قانون درست کرد که اگر دیگران را لو بدهی، آزادت می‌کنم؟ ماجرای قتل افشارطوس را هم وسیله‌ای برای تخریب مخالفانش قرار داد و مثلاً گفت بقایی می‌خواست با این کار خودش نخست‌وزیر شود!عده دیگری را هم با اتهاماتی از این قبیل به زندان انداخت.

از آن طرف هم با انحلال مجلس و خواستن وزارت جنگ از شاه عملاً زمینه عزل خودش را فراهم کرد، در حالی که می‌دانست شاه قطعاً او را برمی‌دارد، منتهی می‌خواست با سلام و صلوات برود.

مصدق تنها به وجاهت خود می اندیشید وبس!

• مخالفان مصدق به دستگیر نشدن قوام‌السلطنه در قضیه 30 تیر اعتراض دارند، در حالی که در آن روز ارتش به دستور شاه به مردم تیراندازی کرد. آیا این می‌تواند دلیل منطقی دکتر مصدق برای عدم تعقیب قوام باشد؟

اگر قوام در این قضیه کاره‌ای نبود، چطور دستور دستگیری آیت‌الله کاشانی را صادر کرد؟ چرا مصدق سئوال نکرد این دستور به چه مناسبتی صادر شده است؟ مصدق قوام را بعد از ماجرای 30 تیر به خانه خودش برد و جلوی در هم نگهبان گذاشت که کمترین صدمه‌ای به قوام نخورد! قوام نخست‌وزیر بود و به سرلشکر کوپال اختیار تام داده بود مردم را بزنند! دکتر مصدق اصلاً برای کشته‌شدگان 30 تیر اهمیت قایل نبود. بعدها در مدافعاتش می‌گوید شیخ اجل سعدی می‌فرماید: «چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی؟!» 38 نفر کشته شدند، از نظر ایشان چراغ پیرزن بود! او در قضیه 30 تیر نه به قوام کار داشت، نه به شاه. بعدها گفت: کسانی که دستشان تا مرفق به خون شهدای 30 تیر آلوده است در کار ما اخلال می‌کنند! دکتر بقایی گفت: این مرفقیون را به ما معرفی کنید، چون خیلی وقت است دنبالشان می‌گردیم!

•دکتر مصدق قانون امنیت اجتماعی را بنا نهاد که به گفته بسیاری از صاحب‌نظران قوانین امنیتی پس از او بسیار ملایم‌تر بودند. همچنین در قضیه قتل افشارطوس شکنجه و اعترافات رادیویی را باب کرد. چگونه است که چنین فردی به عنوان الگوی مدارا با مخالفین معرفی می‌شود؟

قرار بود مصدق با مخالفین خودش چه کند که نکرد؟ سنگباران که کردند. وقیحانه‌ترین توهین‌ها را که در نشریاتشان به آیت‌الله کاشانی و مخالفان دیگرشان کردند. کریم پورشیرازی می‌گفت هر چهارشنبه با مصدق ناهار می‌خورم و مقاله‌های مرا می‌خواند و ویرایش می‌کند! مصدق دمار از روزگار مخالفینش برآورد. آنها را قاتل کرد، انگلیسی کرد، روی عمامه مرحوم آقا پرچم انگلیس زد. مگر مخالفین چه می‌خواستند؟ می‌گفتند نفت را از بین نبر، مجلس را نبند، اختیارات مطلق نگیر. آیت‌الله کاشانی چگونه باید همراهی می‌کرد که نکرد؟

مصدق تنها به وجاهت خود می اندیشید وبس!

•با همه این انتقادات از دکتر مصدق علت این پشتیبانی‌ها چه بود؟

در دوره نهضت ملی قحط‌الرجال بود. حائری‌زاده، مکی و بقایی سنی نداشتند و نمی‌شد آنها را نخست‌وزیر کرد. بقیه هم که عرضه نداشتند. امروز هم که می‌بینید روشنفکرهای از خدا بی‌خبر در کنار بوق‌های تبلیغاتی انگلیس چگونه فضا را غبارآلود می‌کنند که نشود حقایق را بیان کرد. متأسفانه حتی امروز هم حقایق آشکارا بیان نمی‌شوند، برای همین است که آقای موسوی توانست با نام مصدق عده‌ای را به خیابان‌ها بکشد و به کشتن بدهد یا آقای خاتمی می‌آید و برای مصدق گریه می‌کند. تا وقتی تاریخ نهضت ملی با دقت علمی و به شکلی مستند بیان نشود، وضع به همین شکل باقی خواهد ماند.


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3      >
درباره وبلاگ

اجتماعی .سیاسی.تاریخ

جعفر پیوسته کاشانی
دانستن حق شماست
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 15 بازدید
بازدید دیروز: 49 بازدید
بازدید کل: 106686 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
لوگوی وبلاگ من

اجتماعی .سیاسی.تاریخ
لینک دوستان من

نگارستان خیال
سرزمین رویا
اجازه نمی دهیم
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

اشرف ، سکانس آخر
پرستار و حارث (نقدی بر تراژدی خمینی شهر)
سید ضیا الدین چگونه گریخت
دو نکته نا گفته در مورد دکتر حسین فاطمی
ماجرای درخواست ترور امام خمینی ره از موساد
علائم و نشانه های تکان دهنده ظهور
آزادی آزادی دربست!؟
جشن وپایکوبی مردمی و خر درویش...
5+ 1 و سگهای آبادی !؟
رضاخان ، وزیر جنگ
اولین کارخانه متورسیکلت جهان
مراسم افتتاح روزنامه اطلاعات در سال 1305 + تصاویر
ظل السلطان حاکم اصفهان
تراژدی کفش ملی ( همیشه پای چین در میان است)
صغری خانم کجا و آیفون 6 کجا...جل الخالق
[همه عناوین(93)][عناوین آرشیوشده]