روز اول آبان 1356 خبر رحلت مشکوک آیت الله سید مصطفی خمینی فرزند برومند امام خمینی(ره) به سراسر جهان مخابره شد.
شهید مصطفی خمینی از بدو شروع نهضت اسلامی همراه حضرت امام خمینی بود. ایشان اول بار در سال 1342 و پس از شروع نهضت دستگیر شد و پس از مدتی حبس، به ترکیه تبعید شد. پس از تغییر تبعیدگاه حضرت امام خمینی ایشان نیز در سال 1344 از ترکیه به عراق رفت و در شهر نجف ساکن شد. آیتالله سیدمصطفی خمینی حدود 13 سال در حوزه علمیه نجف اشرف به تدریس و تألیف و تربیت طلاب علوم دینی مشغول بود. روحیه انقلابی وی، مشوق بسیاری از مبارزان برای فراگیری فنون نظامی و چریکی بود. بیشتر این فعالیتها نمیتوانست از نظر جاسوسان رژیم شاه به دور باشد. به همین دلیل اگر هم درگذشت این روحانی مبارز را رویدادی طبیعی بدانیم، شخصیت مبارزاتی او انعکاسی جز شهادت، آن هم به دست رژیم شاه در اذهان مردم متبادر نمیکرد. هر چند خاطرات به جای مانده از آن زمان نیز دلالت بر شهادت ایشان دارد.
حجتالاسلام سید محمود دعایی درباره آن روز میگوید: «متأسفانه در بیمارستان پزشک کشیک پس از معاینات اولیه تشخیص داد ایشان از دنیا رفتهاند. با علائمی که روی پوست بدن وجود داشت مشخص بود که مرگ طبیعی نبوده و ناشی از یک مسمومیت است.»
خانم معصومه حائری یزدی، همسر شهید حاجآقا مصطفی نیز در این باره چنین میگوید:
«همان شب که حاج آقا مصطفی این طور شد، قرار بود که ساعت 12 به منزل ما میهمان بیاید. من سخت مریض بودم. آقای دعایی که همسایه ما بود برایم دکتر آورد. از طرف دیگر آقا مصطفی شبها مطالعه داشتند. آن شب ایشان گفته بود اگر میهمان آمد، من در را باز میکنم، شما بخوابید. ما دیگر نفهمیدیم که میهمانان چه موقع آمدند و کی رفتند و چه شد. صبح زود وقتی برای ایشان صبحانه میبرند میبینند آقا مصطفی نشسته ولی سرش به پایین خم شده است. فوراً رفتم بالا. دیدم دستهای آقا مصطفی بنفش است و تکههای بنفش را روی سینهاش هم دیدم. آقا مصطفی را بلافاصله به بیمارستان انتقال دادیم. وقتی خواستند از جسد او کالبد شکافی کنند، امام اجازه این کار را نداد و فرمودند عدهای بیگناه دستگیر میشوند و دستگیری اینها دیگر برای ما آقا مصطفی نمیشود. از طرف دولت بعث عراق نیز از اعلام نظر پزشکان جلوگیری شد و نگذاشتند پزشکان نظر خود را اعلام کنند. چون صد در صد مسمومیت بود، حتی پزشکان را تهدید کردند.»
« حاجآقا مصطفی از شروع نهضت در سال 1341 در کنار امام قرار داشت، دست راست ایشان محسوب میشد و یک چهره انقلابی بود. از این رو ساواک با به شهادت رساندن وی کوشید یک مخالف جدی را از سر راه رژیم برداشته و امام را تنها بگذارد.»
«پیکر آیتالله مصطفی خمینی را ساعت 10 صبح از نجف به کربلا بردند و در آب فرات غسل دادند.» و پس از تشییع با شکوهی در ایوان طلای مرقد حضرت امیر(ع) دفن شد. نقل است که حضرت امام پس از شهادت وی به همسر بزرگوارشان فرمودند: «امانتی خداوند متعال به ما داده بود و اینک از ما گرفت. من صبر میکنم، شما هم صبر کنید و صبرتان هم برای خدا باشد.»
.
ثابتی، که معمولاً تحلیلهای ساواک را از حوادث روز مینوشت در بولتنی با عنوان «وضعیت هدفهای 312» مینویسد: «فوت مصطفی خمینی پسر روحالله خمینی در عراق به علت سکته قلبی در آخرین ساعات تاریخ 30/7/36 [30/7/56] مستمسک جدیدی به دست روحانیون افراطی و هواداران آنها داد تا مجدداً زمینه تحریک متعصبین مذهبی را فراهم نمایند. در مراسمی که به مناسبت چهلمین روز فوت یاد شده در شهر قم برگزار گردید، عده کثیری از طبقات مختلف مردم شهر قم و عدهای از دانشجویان متعصب مذهبی مراکز عالی آموزشی شرکت داشتند که بعد از پایان این مراسم تظاهراتی از طرف عدهای از شرکتکنندگان در مجلس مذکور و خیابانهای شهر قم انجام گرفت و شیشههای شعب بانکها در این شهر توسط اخلالگران شکسته شد. اخلالگران حتی قصد اشغال مدرسه فیضیه را که بعد از تظاهرات اخلالگرانه طلاب علوم دینی در سال 2534 [1354] تعطیل شده بود داشتند که با مقاومت مأمورین انتظامی مواجه و متفرق گردیدهاند. در این مجلس قطعنامهای در 13 ماده نیز قرائت و طی آن بازگشت خمینی به ایران درخواست شده بود.»
مآخذ :
. روزنامه کیهان؛ شماره 15478؛ ص 12.
. کوثر؛ ص 293.
. رجبی، حسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی از آغاز تا هجرت؛ ص 397.