در راستای انتشار گزارش های ویژه روزنامه های کیهان و اطلاعات در سالهای پر اتفاق 57 و 58 در آخرین گزارش از سلسله مطالب «عید انقلاب در آینه مطبوعات» به مرور برخی مطالب ویژه و خواندنی نشریات آن سالهای خواهیم پرداخت.
در ابتدا یکی از گزارش های مهم روزنامه اطلاعات در آن روزها را بازخوانی خواهیم کرد؛ گزارشی از نامه صدیقه سوادکوهی دختر رضاخان به امام خمینی (ره) در روزهای پس از پیروزی انقلاب.
در نامه صدیقه که روزنامه اطلاعات متن آن را منتشر کرده، آمده است: «اینجانب صدیقه دختر رضاخان (رضاشاه سابق) و زهرا سوادکوهی می باشم که با انگیزه تلفن مورخه سه شنبه اول اسفند 57 خانمی که خود را از کمیته آن امام به من معرفی کرد و گویا من بی نام و نشان را که از مردم طبقه سوم اجتماع نیز محروم ترم با شاهزاده خانمهای معروف پهلوی اشتباه گرفتند و به کمیته احضارم کردند. لذا مصدع اوقات گرانبهای شما شدم در حالی که اکنون مجال رسیدگی به این امور نیست.»
در ادامه این نامه آمده است: «اینجانب بنا به وظیفه شرعی خود در روز ششم تشریف فرمایی آن حضرت موفق به زیارت شدم ولی حال که احضار گردیدم چه بهتر که این سعادت از نزدیک دست دهد تا جریان 20 سال مبارزه حق طلبانه از دستگاه بی عدالت دربار و طبقه حاکمه است نخست وزیری هویدا را به عرض برسانم. پرونده دادخواهی در مورد اثبات نسب و احقاق حق خود را که بنا بر امر مرجع تقلید شیعیان آن زمان مرحوم حضرت آیت الله بروجردی به جریان انداخته ام در تمام مراجع صلاحیت دار کشور نظیر اداره معاضدت قضایی شعبه اول دادگاههای شهرستان تهران، شعبه 6 دادگاه استان مرکزی و شعبه هفتم دیوان عالی کشور و دادگاههای کرمانشاه، همدان، مازندران، وزارت دربار، کمیسیون عرایض دربار، سازمان امنیت و... سابقه طولانی دارد.
ضمنا چون مرحوم آیت الله بروجردی به من فرمودند در نهایت سیدی شما را یاری خواهد کرد من ابتدا فکر کردم منظورشان امام جمعه سابق تهران است. پس از ملاحظه منزل و دم و دستگاه درباری و بریز و بپاش ایشان متوجه شدم او نیست و با تلفن پریروز دستگیرم شد آن سید یاری کننده زعیم و مرجع عالیقدر شیعیان فعلی میباشد. علی هذا من فاقد شناسنامه هستم به جهت اینکه وزارت دربار گفتند که شوهرش مصدقی است و اشرف پهلوی هم گفت ما این خواهر بیسواد که با لهجه صحبت مینماید را نمی توانیم شناسنامه پهلوی دهیم ناچار تقاضا کردم شناسنامه پهلوی نمی خواهم با شناسنامه مادرم که سوادکوه است به من شناسنامه بدهید آن هم پس از تشریفات اداری از دربار به وزارت دادگستری سپس به اداره ثبت احوال ارسال کردم که آنها هم اظهار داشتند باید یک مقام صلاحیت دار دستور بدهد.»
در بخش پایانی از این نامه آمده است: «به علت پیگیری 20 ساله نه تنها چیزی دست مرا نگرفت بلکه بیش از 40 هزار تومان قرض و از دست دادن درآمد روزانه شوهرم نصیبم گردید و فقط نزدیک به 700 متر زمین از ارثیه مادری که در مازندران است. بنابراین پس از تحقیق کافی از ادارات فوق و محل های سکونت من استدعای رسیدگی و احضارم را مینمایم تا با مدارک موجود بتوان حق مظلومی را از ظالمان اخذ و ضمنا به وصیت مرحوم آیت الله بروجردی نیز عمل شود.»
حلبی نشین های تهران پارس در باران میمیرند
کیهان و اطلاعات در زمان بحبوحه انقلاب اسلامی به انتشار گزارشهای خواندنی و جالب در کنار خبرهای مربوط به انقلاب و جنگ می پرداختند. یکی از گزارش های خواندنی این روزنامه ها درباره حلبی آباد تهرانپارس بود که در فروردین سال 59 به بهانه دیدار رئیس جمهور وقت در صفحه 5 روزنامه کیهان منتشر شد.
در بخشی از این گزارش با تیتر «حلبی نشینها در باد می لرزند و در باران میمیرند» آمده بود: «خیابانی در دل شهر حلبیها، خیابانی در شهر فقر و ویرانی. خیابانی که از کوچه تنگ تر است از حیاط هم کوچکتر، عمر این خیابان و خیابان های دیگر حلبی آباد به بادی بند است. باد اگر تند بوزد، خانه های حلبی فرو می ریزد و آنگاه از کوچه و خیابان و حیاط حلبی نشین ها هم چیزی باقی نمی ماند.
همه چیز از زباله می روید اما بهداشت در زباله می میرد. در یک وجب جا می شویند، می پزند و می خورند. با گل استکان ها را می شویند، در زباله بچه ها ته مانده غذای دیگران را مزه مزه می کنند، در خاک آلوده بر سر آب و آبادانی با هم حرفشان می شود. حلبی آبادهای تهران حاصل رشد سرمایه داری وابسته در پی «رفرم» آمریکایی بهمن ماه سال 41 هستند. در حلبی آبادها اعتیاد بیداد می کند و حتی خیلی از کودکان کم سن و سال هم معتاد هستند. یکی از ساکنان حلبی آباد می گوید برای معالجه بیماری های فراوان مردم فقیر و محروم منطقه حضور حتی یک پزشک می تواند کمک موثری باشد. سیم های برق درحلبی آباد تهرانپارس روی زمین طوری قرار دارد که هر لحظه احتمال برق گرفتگی ساکنین وجود دارد.»
در روزهای آخر سال های 57 و 58 بیشتر گزارشها حول و حوش اتفاقات مربوط به انقلاب، درگیری ها، حتی گزارشهایی از آوارگی شاه منتشر می شد. در فروردین سال 59 کیهان گزارش های لحظه به لحظه از فرار شاه به مصر خبر می داد. حتی گزارشی از بازتاب و واکنش تند ایران نسبت به پناهندگی محمدرضا در مصر منتشر شد. در این اخبار حتی به جزئیات نیز پرداخته می شد مانند تلاش پزشکان آمریکایی و مصری برای خارج کردن طحال شاه!
در آن زمان همچنان روزنامه ها از حمله مهاجمان به پاسگاههای مرزی و درگیری هایی که در شهرها وجود داشت خبر می دادند. در بین همه این تیترها مقررات جدید هم مخاطب خود را داشت مانند ممنوعیت ورود اتومبیل و کالاهای لوکس به کشور آن هم بر اساس مقررات جدید واردات و صادرات، البته سود بازرگانی لوازم آرایش هم افزایش یافته بود.
کاخ های کیش مهر و موم شدند
در گزارش دیگری که 26اسفند 57 نوشته شده بود از مهر و موم شدن کاخهای جزیره کیش خبر می داد.
در این گزارش آمده بود که استاندار استان ساحلی نماینده اعزامی امام خمینی در بندرعباس آیت الله امینی نجف آبادی و آیت الله مسعودی خمینی با یک فروند هواپیمای نیروی هوایی ملی به جزیره کیش رفتند.
در کیش وسایل موجود در کاخ های چهارگانه شاه سابق، رضا پهلوی، نخست وزیر، وزیر دربار سابق صورت برداری و درهای کاخ ها مهر و موم شد. چند هتل بزرگ 400 اتاقی، 500 ویلای مدرن و کاخ ها و ساختمان های متعدد جانبی آن، قایق های متعدد فوق مدرن شاه سابق که با موتور جت کار می کند، وسایل کازینو که هر دستگاه از ماشین های قمار آن تا 12 میلیون تومان ارزش دارد، همگی در اختیار نیروهای انقلاب اسلامی است.
نماینده امام پیشنهاد کرده بود که می توان با کسب اجازه از امام خمینی یک دانشگاه علوم دریایی در کیش تاسیس کرد و در هتل ها و ویلاها و خانه های سازمانی نیز دانشجویان و استادان اقامت کنند.
مطالب ویژه نوروزی
در میان اخبار و گزارشهای خبری رسانهها در سالهای انقلاب هم مطالبی ویژه تحویل سال و فرارسید نوروزی فراهم میآوردند. از این دست مطالبویژه می توان به مطلبی اشاره کرده که درباره علت نامیده شدن سال 59 به سال میمون اشاره داشت. این گزارش در واقع یک رپورتاژ تحقیقی درباره تاریخچه تقویم و سنجش روز ماه وسال بوده است.
در بخشهایی از این گزارش آمده بود نوروز در فرهنگ ایرانی روز به بند کشیدن ضحاک است، یعنی روزی که مردم ایران به رهبری کاوه آهنگر قیام کردند و ضحاک شاه ستمگر را به بند کشیدند. امیدواریم سال جدید در یک جو آرامتری شروع شود، این چیزی است که امیدواریم مردم به عنوان عیدی از ما بپذیرند. این پژوهش کاری از تیمور گورگین بوده است.
دکتر صادق جلالی نیز به انتشار گزارشی در ویژه نامه نوروز کیهان که سال 58 منتشر شد پرداخته بود و با عنوان «عروس نوروز بر جاده طلا می خرامد» نوشته بود.
در بخشهایی از این متن نوروزی میخوانیم: «عمر بن عبدالعزیز خلیفه خوشنام اموی تازه چشم از جهان بسته بود. در دوره او مردم آزاد بودند که نوروز را جشن بگیرند، اما پس از او وضع عوض شده بود و حکام فارس مخصوصا حاکم استخر می ترسیدند این جشن میهنی ایرانیان که تنها اسلام را با خاندان پیامبر و علی(ع) می خواستند و اصالت این مذهب پاک را در وجود آنها می دیدند، به شورش و انقلاب علیه بنی امیه وا دارد...»
این یکی از داستان هایی بود که به تفصیل توسط صادق جلالی در این شماره از ویژه نامه کیهان منتشر شده بود. روزنامه کیهان در عید نوروزی که با زمزمههای آغاز جنگ تحمیلی همراه بود گزارش ویژه ای نوشت که در آن مردم را به تقسیم کردن عید خود با جنگ زدگان ترغیب می کرد. در این گزارش تصاویری از مردم جنگ زده خوزستان منتشر شده بود و از مردم می خواست تا شادیهای خودشان را در عید نوروز با این افراد تقسیم کنند.
یکی از نزدیکترین دوستان شاه را باید همین امیر هوشنگ دَوَلّو دانست که معروف بود در معاملات قاچاق تریاک و خاویار و خیلی کارهای دیگر دست دارد. او اهل بازی ورق و این حرفها نبود و بیشتر یک آدم محفلی و منقلی و اهل بزم به شمار میرفت و آنطور که گفته میشد وسایل بزم و زن بازی شاه را فراهم میکرد.
دولو مخصوصاً در سفرهای زمستانی شاه به «سن موریتس» سوییس همراه همیشگی بود و هر جا هم که میرفت بساط تریاک و منقل او به راه بود و یک بار هم در فرودگاه زوریخ نزدیک بود به اتهام قاچاق تریاک دستگیرش کنند که شاه شخصاً او را با خود به داخل هواپیما برد و غائله موقتاً خوابید اما خبر آن درز پیدا کرد و بالاخره به دستور شاه و از طریق دیپلماتیک اقدام گردید و پرونده مختومه شد.
دولو به علت نزدیکیاش به شاه یکی از با نفوذترین آدمها به شمار میرفت و با وجودی که هیچ وقت شغل رسمی و طراز اولی نداشت و در ظاهر حکم پیشخدمتی شاه را داشت، با این همه از هر وزیر و وکیلی نفوذش بیشتر بود و تمام رجال مملکت هوای او را داشتند و تملقش را میگفتند. میگویند دولو در جریان انقلاب مقداری تریاک از کشور خارج کرد. او اساساً عاشق این کار بود و میشود او را یکی از کلکسیونرهای تریاک دانست که انواع آن را در اختیار داشت.
درباره دولو بد نیست این را هم بدانید که در خانه او و در کنار منقلش همیشه یک بشقاب پر از سکه طلا میگذاشت تا هر کس بخواهد به جای نقل و نبات آنرا بردارد و در جیب بگذارد و از همین میشود فهمید که ثروت این به ظاهر پیشخدمت شاه، سر به کجاها میزد!
منبع:پس از سقوط ، سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی ، خاطرات احمد علی مسعود انصاری ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، تهران، بهار 1385 ، ص 62 و 63
مشرق نیوز