احادیث بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(درود خدا بر او باد) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آورده ایم که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر ( درود خدا بر او باد) مربوط است. مضامین احادیث آنقدر تکان دهنده و به روز هستند که انگار روزگار ما را مرور می کنند:
پیامبر خدا محمد مصطفی ( که درود خدا بر او باد) در روایتی فرمود:
روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند
.
مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است
در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد .
اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند
زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود
در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .
از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود
.
به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان
در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .
اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .
آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد
از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:
روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند
.
یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟
پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند
در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.
در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .
به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند.
خوشا به حال مسافرکشان میدان آزادی.که فریاد زنان فریاد می زنند آزادی آزادی آزادی
و عابران خسته که میپرسند آزادی چند؟؟؟
و من عابری را دیدم که میپرسید ؟ آزادی کجاست؟
و راننده جواب داد : رد کردی.آزادی قبل از انقلاب بود...
دیروز در بیشتر شهرهای ایران عزیزمان جشن و پایکوبی توافق هسته ای بود
مولوی داستان جالبی دارد که نقل میکند درویشی بر خانقاهی رسید و دید که جمعی از صوفیان مشغول عبادت و دعا هستند
پس بر انها وارد شد و خر را به پیری سپرد.صوفی ها تا خر را بدیدند آهسته خر را بردند و در شهر بفروختند و با پولش بساط عیش و نوش فراهم نمودند و به خانقاه آمدند و درویش بیچاره را بر سر سفره دعوت نمودند.مرد درویش که از بساط مهمانی مشعوف شده بود بر سر سفره نشست و بدید که صوفیان جملگی آواز خر برفت و خربرفت سر میدهند .با خود گفت شایسته نباشد که ساکت بنشینم و باید شادی آنها را مضاعف کنم
پس او هم بلند تر داد میزد خر برفت و خر برفت و خر برفت
پیرمرد که از غیبت خر اگاه شده بود تا آمد و موضوع را به مرد درویش خبر دهد دید که او خود در بین آنها نشسته و بانگ بلندتر از بقیه سر دادندی.
فردا صبح که از خواب بیدار شد و با جای خالی خر مواجه شد یقه پیرمرد را گرفت و گفت خانه خراب خر من کجاست ...؟
پیرمرد داستان را برایش نقل نمود و هنگامیکه مرد درویش اعتراض نمود که چرا مرا خبر نکردی ؟؟؟پیر بدو گفت
تو خودت بلند تر از همه بانگ بر آورده بودی که خر برفت و خربرفت
من گفتم حتما خودت آگاهی که قصه چیست...
مرد درویش بر سر خویش کوفت.تازه متوجه شد که چه کلاهی برسرش رفته است
حال حکایت ملت بیچاره است که نا آگاه شادی میکنند و شور و شعف داردند.
بگذارید ببینیم فردا صبح چه خبر است ؟؟؟
خدا میداند...
یادش بخیر مستندهای دفاع مقدس شهید سید مرتضی آوینی از گروه روایت فتح با آن صدای شیوا و جذابش که گویی بیننده را محسور خویش مینمود .و با آن دیالوگهای ماندگارش که حقا و انصافا همتایی نداشته و نخواهد داشت.
دیروز وقتی اخبار را مشاهده میکردم که جناب آقای ظریف با لحن و اقتداری استوار بر سر خانم مورگینی و همراهان با جذبه و قاطع در پاسخ به تهدید آنها گفته بود : هیچگاه یک ایرانی را تهدید نکنید .
نا خودآگاه یاد مستند سگهای آبادی افتادم که شهید آوینی میگفت دشمن بمانند سگهای آبادی می ماند که بی جهت پارس میکنند و مادامی که ساکت باشی بر تو پارس میکنند و هنگامی که به سمتشان بروید سریعا فرار میکنند.
و من یاد سیاست غربیها افتادم که همیشه در برابر ملت ایران بدینسان بوده و پارس میکنند.
پدربزرگم میگفت سگ از ترس خودش پارس میکند .حال نمیدانم نتانیاهو هم حالا ترسیده که اینقدر پارس میکند!؟
شاید
ممکنه
احتمالا.
24 خرداد 1302 مشیرالدوله آخرین کابینه قبل از نخست وزیری و سپس سلطنت رضاخان را به مجلس معرفی کرد؛ رضاخان در این کابینه برای آخرین بار به عنوان وزیر جنگ منصوب شد.
،کودتای سوم اسفند 1299 یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر ایران به شمار می آید که موجب قدرت گرفتن رضاشاه و بیش از پنج دهه سلطنت او و فرزندش شد. در این تاریخ دولت انگلیس در راستای جلوگیری از نفوذ شوروی به دنبال تغییر قدرت در ایران بود و با کمک سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان چهره سیاسی و رضاخان میرپنج فرمانده قزاقها برنامه ای برای کودتا طرح ریزی کرد؛ بر این اساس مقرر شد رضاخان و قشون قزاق تهران را فتح کنند و سپس اداره دولت به سید ضیاء سپرده شود.
در سحرگاه سوم اسفند فوج قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و با مختصر زد و خوردی با ژاندارمری، تهران را تصرف کردند. بلافاصله پس از تصرف تهران احمدشاه قاجار از روی ترس و ناچاری، رضاخان را به عنوان فرمانده کل قوا و سیدضیاء را به سمت نخست وزیری منصوب کرد. گرچه دوران نخست وزیری سیدضیاء چندان به درازا نکشید و او سه ماه بعد جای خود را به قوام داد اما رضاخان که عنوان سردار سپه و شمشیر مرصع را از احمدشاه دریافت کرد چهار سال بعد توانست قدرت را به تمامی در دست گیرد.
او در هفتم خرداد پس از کودتا برای اولین بار توسط سید ضیاء به عنوان وزیر جنگ منصوب شد و تا برکناری نخست وزیر در این منصب باقی ماند. رضاخان پس از نخست وزیری قوام نیز دوباره به عنوان وزیر جنگ معرفی شد تا اینکه در کابینه مشیرالدوله در 24 خرداد 1302 برای آخرین بار به عنوان وزیر جنگ معرفی شد؛ در همین کابینه دکتر مصدق نیز به عنوان وزیر امور خارجه حضور داشت.
عکس هایی که در زیر مشاهده می کنید مربوط به دوران وزارت جنگ رضاخان سردار سپه است. در یکی از عکس ها که احتمالا متعلق به آنتوان سوریوگین است شمشیری که احمدشاه به او هدیه داده نیز دیده میشود. در آخرین عکس نیز رضاخان سردار سپه در کنار "شومیاتسکی" سفیر شوروری در تهران دیده می شود.