ریاست علمی، شریف ترین ریاست است [امام علی علیه السلام]
اجتماعی .سیاسی.تاریخ
خاطره زیبا کلام از پهلوان تختی
چهارشنبه 94 اردیبهشت 30 , ساعت 11:55 عصر  
سال‌های 41-40 بود؛ دوران مرحوم دکتر علی امینی، آزادی بالنسبه فضای سیاسی کشور و تحرکات بازار، دانشگاه و جبهه ملی. من پسربچه‌ای 12 ، 13 ساله بودم. سال اول دبیرستان رهنما در خیابان منیریه تهران. یک هفته‌ای می‌شد که بین زنگ تفریح در حیاط مدرسه می‌آمدیم جلوی میله‌های دیوار مدرسه و پیاده رو. به اصطلاح خودمان شلوغ می‌کردیم و به نفع دکتر مصدق شعار می‌دادیم. چهار، پنج بار این کار را کرده بودیم و اتفاقی نیفتاده بود. شیر شده بودیم. و آن روز تعدادمان زیادتر شده بود. اما یک‌باره آقای بهرامی مدیرمان به همراه آقای محسنی ناظممان باعجله آمدند وسط حیاط و چهار نفر از بچه‌ها را به دفتر احضار کردند. من هم جزء احضارشده‌ها بودم. لدی‌الورود به دفتر هر چهار نفرمان را قطار کردند و به نوبت آقای بهرامی و سپس محسنی شروع کردند به صورت‌هایمان کشیده زدن.

دو تا از بچه‌ها بزرگ تر بودند و چیزی نمی‌گفتند اما من و پرویز مؤسسی که کلاس اولی بودیم گریه می‌کردیم و خواهش می‌کردیم ما را ببخشند و دیگر شعار نمی‌دهیم. اما آقای بهرامی گفت حالا بهتان نشان می دهم، الساعه از کلانتری مأموران می‌آیند و شما اراذل و اوباش را تحویلشان می دهم تا بفهمید که دبیرستان رهنما جای این لات‌بازی‌ها نیست. با گفتن این جملات گریه و عجز و لابه من و مؤسسی بیشتر می‌شد. با گریه التماس می‌کردیم که «آقا توروخدا ببخشین، غلط کردیم، نفهمیدیم.» آقای محسنی هم به کمک آقای بهرامی آمد و گفت اگر کلانتری هم شما را ول کند که محال است، اگر زندان نبرندتان که محال است، باید پدرتان بیاید اینجا و پرونده‌هایتان را بزنیم زیر بغلتان و کمترین مجازات شما آن است که از مدرسه اخراج هستید. تصور اینکه پدرم بیاید دفتر مدرسه و بفهمد من چه کرده‌ام برایم از کلانتری به مراتب هولناک تر بود.

با مطرح‌شدن آمدن پدرم به مدرسه کارم دیگر از عجز و لابه و التماس گذشته بود. بی‌اختیار دست به دامان آقای عقدایی دبیر فقه‌مان شدم. فکر می‌کنم تن صدا و عجز و لابه‌ام آن‌قدر سوزناک می‌بود که آقای عقدایی به فکر وساطت می‌افتد. به مدیرمان می‌گوید عجالتاً به کلانتری اطلاع ندهید که پرونده برایشان درست نشود. اما آقای بهرامی ول کن نبود و گفت من باید از این الواط سرمشقی بسازم برای بچه‌های دیگر که دیگر هوس این... خوردن‌ها را نکنند. بعد به ما گفت می دونید اگر به اعلی‌حضرت شاهنشاه، به پدر تاجدارمان اطلاع دهند که شما چه حرف‌های خائنانه زده‌اید، چه بلایی سرتان می‌آورند؟ می دونید پدرانتان را هم خواهند برد به کلانتری، چون ما که به شما این چرندیات را یاد ندادیم و در خانه این حرف‌های خائنانه را یاد داده‌اند. یک ایرانی باشرف و وطن‌پرست برایش اعلی‌حضرت، خاک ایران و پرچم سه رنگمان اول و آخر است و اصلاً باید شرم کند که نام افراد خائن را ببرد. سخنان او را از فرط ترس و لرز درست نمی‌فهمیدم. از شدت ترس یادم رفته بود که نام چه کسانی را در حیاط شعار داده بودیم. دکتر مصدق را یادم می‌آمد اما از شدت ترس هیچ‌چیز دیگری یادم نمی‌آمد.

آقای محسنی با عصبانیت رو به ما کرد و گفت اصلاً شماها این حرف‌هایی را که می‌زدید، معنی‌اش را می‌فهمیدید؟ خواستم بگویم نه، اما سیلی محکم آقای محسنی زبانم را بند آورد. خودش ادامه داد که مثلاً همین که داد می‌زدید مثل اراذل و اوباش که «آقای ایران کیه، غلامرضای تختیه» اصلاً شما می دونین تختی کیه؟ خجالت نمی‌کشید مثل الواط‌ اسم یک کشتی‌گیر را داد می زنین؟ ما در سکوت کامل بودیم و به سرنوشت نامعلوممان فکر می‌کردیم که یک مرتبه آقای بهرامی با نواختن یکسری کشیده‌های جدید به ما گفت؛ چرا لال شده‌اید...ها، چرا الآن دیگه داد نمی زنین واسه یک کشتی‌گیر لات؟ چرا حرف نمی زنین، اون لاتِ چاله‌میدونی حالا سیاسی شده؟ اون خاک زیر پای اعلی‌حضرت هم نمیشه، اون مرتیکه اصلاً سواد نداره. شما الدنگ‌ها می دونین اون چند کلاس درس خونده؟ من بی‌اختیار گفتم نه آقا.

آقای بهرامی کشیده دیگری زد به صورتم و گفت خب پدر... یک آدم بی‌سواد که اگر درس خوانده بود، اگر دکتر و مهندس بود لااقل آدم دلش نمی‌سوخت. تو... به همراه چند تا... بدتر از خودت آن وقت هوار می کشین که «آقای، آقاها کیه»، «هوار می کشین که «یک بی‌سواد آقای ایرانه». با عصبانیت مثل شیر می‌غرید و به من می‌گفت صدای گریه تو ببر و حرف بزن. چرا برای یک بی‌سواد شعار می دادین. چرا می‌گفتین یک بی‌سواد آقای ایرانه؟ بعد یک مرتبه یقه مرا گرفت و درحالی‌که آن را محکم می‌کشید گفت اگر حرف نزنی می‌کشمت. خودم با دستای خودم خفه‌ات می‌کنم. چرا به یک بی‌سواد می‌گفتی آقای ایران؟ آقای میرفخرایی که دبیر هندسه‌مان بود هم آمده بود تو دفتر و دست‌های مدیرمان را از گردن من دور کرد و گفت آقای بهرامی خون‌تون را کثیف نکنید. خب حرف بزن و جواب آقای مدیر را بده. محسنی هم هوار کشید اگر حرف نزنی همین الآن تلفن می‌زنم افسر نگهبان کلانتری.

گفتم آقا پدرم یک داستان از تختی برای عموم تعریف می‌کرد و من هم می‌شنیدم و از آن روز عاشق تختی شدم. اما نتوانستم ادامه دهم و باز گریه‌ام گرفت. میرفخرایی گفت چرا گریه می‌کنی؟ گفتم آقا تو را خدا به بابام نگین. آقای میرفخرایی تو را خدا به آقای بهرامی بگین به بابام نگه. بهرامی گفت حرف نزن و قصه تختی را بگو. آقای میرفخرایی هم گفت قصه را بگو که چرا عاشق تختی شدی. من از آقای بهرامی خواهش می‌کنم این دفعه شماها را ببخشند و قول بدین هر کس خواست از این به بعد شلوغ کنه شما فوری بیاین دفتر به آقای بهرامی یا محسنی بگین.

قبل از اینکه من چیزی بگویم آقای بهرامی گفت اصلاً نمیشه تا به کلانتری نفرستیمشون و باباهاشون نیان اینجا فایده نداره. اما آقای میرفخرایی گفت حالا زیباکلام قصه تو بگو ببینم بابات راجع به تختی چی گفت. گفتم آقا، بابام می‌گفت تختی وزن هفتم کشتی می گیره و همیشه دو تا حریف قدر داره؛ یکی عصمت آتلی از ترکیه و دومی مدودوف از شوروی. در المپیک ملبورن تختی برای طلا رودرروی مدودوف قرار می‌گیرد. بعد که کشتی تموم میشه یوری شاهمرادوف سرمربی تیم ملی کشتی شوروی میاد و درحالی‌که تختی کنار تشک نشسته بود او را می‌بوسد. همه تعجب می‌کنند چرا سرمربی تیم حریف می‌آید و کشتی‌گیر رقیب را می‌بوسد. از تختی می‌پرسند چرا شاهمرادوف تو را بوسید و بغل کرد. تختی هم می‌گوید نمی‌دانم و ایرانی‌ها می روند پیش شاهمرادوف و از او می‌پرسند چه شد که شما بعد از کشتی آمدی و تختی را بوسیدی و او را در آغوش گرفتی؟ شاهمرادوف می‌گوید برای اینکه تختی یک مرد واقعیه؛ یک جوانمرد واقعیه. کتف چپ مدودوف آسیب‌دیده بود و درد می‌کرد. تختی هم این را می‌دانست و در تمام مدتی که با مدودوف سرشاخ بود حتی یک بار هم به سمت شانه چپ او نرفت و دست به شانه آسیب‌دیده او نزد. تختی شما قهرمان نیست، او پهلوان است.

به اینجا که رسیدم دیگر نتوانستم چیزی بگویم، فقط دیدم آقای میرفخرایی دستمال خاکستری رنگش را از جیبش درآورد و اشک‌هایش را پاک کرد و بعد هم بدون اینکه کلامی بگوید از دفتر بیرون رفت. آقای بهرامی رفت سمت میزش، قوطی سیگار نقره‌ای اش را درآورد و یک سیگار روشن کرد. محسنی آرام گفت این دفعه که گذشت و آقای بهرامی شما را بخشیدند. فقط یک بار دیگر من ببینم شماها از این غلط‌ها می‌کنین به خدا آقای بهرامی هم ببخشند، من خودم پدرتان را درمی‌آورم.

بعدها که بزرگ تر شدم فهمیدم قهرمانی خیلی عالی است. گرفتن طلا، المپیک، جام جهانی، به اهتزاز درآمدن پرچم کشور و نواخته شدن سرود ملی و آن لحظه‌ای که مسئولان المپیک یا جام جهانی درحالی‌که قهرمان روی سکوی بالای قهرمانی ایستاده و طلا را بر گردنش می‌آویزند، نهایت غرور و شکوه است. همه این‌ها را رضازاده داشت. اما پهلوانی چیز دیگری است. رضازاده بدون تردید قهرمان بود و قهرمان است. اما تختی برای ما در سال 1340 فقط قهرمان نبود. قهرمان یعنی گرفتن طلا، یعنی بلند کردن وزنه‌ای که هیچ وزنه‌بردار دیگری نمی‌تواند آن را پرس کند، اما رضازاده توانست. تختی برای ما پهلوان بود نه به واسطه آنکه به حکومت پشت کرد، در مقابل شاهپور غلامرضا در استادیوم محمدرضاشاه تعظیم نکرد و هزاران تماشاچی برایش کف زدند، نه. تختی به خاطر احترامش به دکتر مصدق و جبهه ملی، به خاطر عشقش به مرحوم آیت‌الله طالقانی و قرائت فاتحه بر سر مزار شهدای 30 تیر و دکتر حسین فاطمی در برابر دیدگان جامعه، تختی نشد.

اتفاقاً تختی به خاطر همان دلیلی تختی شد که ما در دنیای کوچک نوجوانی‌مان از او ساخته بودیم. به خاطر اینکه آن‌قدر مرد بود که حاضر نشد از نقطه‌ضعف حریفش بهره‌برداری کند و برود به سمت کتف چپ مدودوف . اگرچه آن روز ترسیدیم و کشیده‌های خیلی زیادی خوردیم، اما اتفاقاً درست تشخیص داده بودیم و تختی آقای آقاها بود. چون تختی می‌خواست و اعتقاد داشت که باید مردانه کشتی بگیرد. اگر تختی آن شب به طرف کتف چپ مدودوف می‌رفت و کارش را تمام می‌کرد، هیچ کس در اردوگاه تیم ملی ایران نمی‌فهمید و آب هم از آب تکان نمی‌خورد. اما آن وقت تختی فقط قهرمان می‌شد همچون حبیبی، همچون صنعتکاران، همچون دبیر، همچون خادم، همچون سوخته‌سرایی و همچون رضازاده. اما پهلوان نمی‌شد. اتفاقاً ما بچه‌های آن روز در سال 1340 و در دبیرستان رهنمای خیابان منیریه درست فهمیده بودیم؛ پهلوانی یعنی چگونه قهرمان شدن. یک قهرمان فقط می‌خواهد قهرمان شود.

ممکن است یک قهرمان برای کسب مدال طلا و اول‌شدن خیلی کارها کند، یا دست کم چشمانش را روی خیلی از مسائل و واقعیت‌ها و حق و ناحق‌های جامعه‌اش ببندد. چنین ورزشکاری البته فقط قهرمان می‌شود اما همچون تختی پهلوان نمی‌شود. تختی می‌توانست حداقل وقتی شاهپور غلامرضا برادر شاه وارد استادیوم محمدرضا شاه می‌شود از جایش برخیزد اما تختی، تختی بود. کرنش در برابر حکومت برایش افت داشت. در عوض وقتی کنار مزار دکتر حسین فاطمی می‌رفت با کت و شلوار به روی خاک زانو می‌زد و لبانش را روی سنگ قبر وزیر خارجه دکتر مصدق می‌گذاشت. نه، تختی مرام داشت و اتفاقاً مردم هم این را فهمیده بودند و عاشقش بودند. به همین خاطر وقتی در سال 1339 در بوئین‌زهرا زلزله آمد و هزاران تن را از میان برد و بخشی از منطقه با خاک یکسان شد، غلامرضا تختی به همراه چهار یار دیگر دکتر مصدق، حسین نایب حسینی، مهندس حصیبی، حسین شاه حسینی و حاج محمود مانیان از پیشکسوتان بازار، به تنهایی چندین برابر شیر و خورشید رژیم شاه به مردم بوئین‌زهرا و اوج کمک‌رسانی کردند.

خیلی‌های دیگر هم مدال طلا برده و قهرمان بودند اما این تختی بود که وقتی در کوچه‌ها و خیابان‌های تهران برای زلزله‌زدگان بوئین‌زهرا گل‌ریزان کرد، زلزله دیگری به‌راه‌انداخت. در میان صدها هزار ساکنان پایتخت که هرچه در وسعشان بود برای هم میهنان زلزله‌زده‌شان به تختی می‌دادند، زن رخت‌شویی بود که النگوی طلایش را درآورد و به تختی داد.

آقای بهرامی فکر می‌کرد که ما مسحور «قهرمان»ی تختی شده‌ایم؛ با غیظ از ما می‌پرسید؛«مگر هیچ کس دیگری در این مملکت قهرمان نشده و مدال طلای المپیک نیاورده ؟» آنچه که آن روز نمی‌توانستم به او بگویم و در عالم نوجوانی خودم هم به عقلم نمی‌رسید،اما با همه وجود آن را حس می‌کردم،این بود که تختی فقط یک قهرمان نبود.مهم تر از قهرمانی،او یک «مرد» بود؛یک پهلوان بود.

نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
کاشان در قحطی بزرگ ایران
دوشنبه 94 اردیبهشت 28 , ساعت 8:51 صبح  

قحطی بزرگ

 آیا می دانید مابین سالهای 1917 تا 1919 بیش از 40 درصد جمعیت ایران جان خود را از دست دادند؟.

 

هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمودبا وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند.

 

 

جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم‏ وار بر روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمی‏گردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی‏شدند."

روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».

Description: http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/7/23/225416_633.jpg

بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به کاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی کشته شدند

گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران

مجد در کتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مکتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد:

از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابان‌های تهران جان باخته‌اند».

 

Description: http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/7/23/225420_933.png

اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها

Description: http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/7/23/225419_684.png

اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود

 

 

 

منابع و مآخذ:

کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد / ترجمه محمد کریمی



قحطی بزرگ سالهای 1917 - 1919 بررسی اسنادی، فصل دوم ، دکتر محمد قلی مجد/ ترجمه معصومه جمشیدی


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
آیت الله خلخالی مردی که نبودش حس میشود...
دوشنبه 94 اردیبهشت 21 , ساعت 7:19 عصر  

اولین حاکم شرع پس از پیروزی انقلاب به روایت تصاویر

وی پس از پیروزی انقلاب، مدتی حاکم شرع و قاضی دادگاه‌های انقلابی بود و نیز مدتی ریاست ستاد مبارزه با مواد مخدر را بر عهده داشت. رفتار قاطع آیت الله خلخالی در این مناصب محبوبیت فراوانی را در جامعه انقلابی ایران برای او رقم زد.

مرحوم آیت الله حاج شیخ صادق صادقی گیوی مشهور به «خلخالی» از شاگردان مبارز و انقلابی امام خمینی به شمار می‌رود. وی در دوران نهضت بارها زندان و تبعید را تجربه کرد. وی پس از پیروزی انقلاب، مدتی حاکم شرع و قاضی دادگاه‌های انقلابی بود و نیز مدتی ریاست ستاد مبارزه با مواد مخدر را بر عهده داشت. رفتار قاطع آیت الله خلخالی در این مناصب محبوبیت فراوانی را در جامعه انقلابی ایران برای او رقم زد، تا جایی که وی سه دوره به عنوان نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی و یک دوره در مجلس خبرگان رهبری را برعهده داشت. وی در 5 آذر 1382 دارفانی را وداع گفت و در حرم مطهر حضرت معصومه (س) مدفون شد.

 

1343، آیت الله شیخ صادق خلخالی
1343، آیت الله شیخ صادق خلخالی
1343، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی و آیت الله العظمی مرعشی نجفی
1343، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی و آیت الله العظمی مرعشی نجفی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی در مدرسه فیضیه قم
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی در مدرسه فیضیه قم
1365، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار رهبر معظم انقلاب و آیت الله مهدوی کنی
1365، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار رهبر معظم انقلاب و آیت الله مهدوی کنی
آیت الله شیخ صادق خلخالی
آیت الله شیخ صادق خلخالی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مراسم ترحیم آیت الله طالقانی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مراسم ترحیم آیت الله طالقانی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق مهدی بازرگان و هاشم صباغیان در سفر به کردستان
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق مهدی بازرگان و هاشم صباغیان در سفر به کردستان
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق مهدی بازرگان در سفر به کردستان
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق مهدی بازرگان در سفر به کردستان
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق صادق طباطبایی و صادق قطب زاده در بیت امام خمینی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق صادق طباطبایی و صادق قطب زاده در بیت امام خمینی
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق اسدالله صفا در دادگاه انقلاب
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق اسدالله صفا در دادگاه انقلاب
1359،آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مدرسه عالی شهید مطهری؛ در کنارش مرحوم مرتضایی فر نیز دیده می‌شود
1359،آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مدرسه عالی شهید مطهری؛ در کنارش مرحوم مرتضایی فر نیز دیده می‌شود
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به  اتفاق حجج اسلام غلامحسین حقانی و اسماعیل فردوسی پور
1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق حجج اسلام غلامحسین حقانی و اسماعیل فردوسی پور
آیت الله شیخ صادق خلخالی تنی چند از رزمندگان دردوران دفاع مقدس
آیت الله شیخ صادق خلخالی تنی چند از رزمندگان دردوران دفاع مقدس
آیت الله شیخ صادق خلخالی تنی چند از رزمندگان در دوران دفاع مقدس
آیت الله شیخ صادق خلخالی تنی چند از رزمندگان در دوران دفاع مقدس
آیت الله شیخ صادق خلخالی تنی چند از رزمندگان در دوران دفاع مقدس
آیت الله شیخ صادق خلخالی تنی چند از رزمندگان در دوران دفاع مقدس

نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
طباطبائی پس از شهادت شیخ گفت: او چیزهائی را میدید که ما نمیدیدیم
یکشنبه 94 اردیبهشت 20 , ساعت 8:27 عصر  
همان طور که اشاره کردم ما متأسفانه در تاریخ مشروطه با فرا روایت‌هائی مواجه هستیم که به هنگام مطالعه تاریخ این دوره به‌سرعت تحت تأثیر آنها قرار می‌گیریم، از جمله این که گفته می‌شود شیخ فضل‌الله طرفدار استبداد بوده است.

  آیا شناخت شخصیت مرحوم آیت الله شیخ فضل الله نوری کارس «سهل »است یا «سخت»؟ آیاشناخت این شخصیت، تاریخی با مطالعه یکی دو اثر که عمدتا توسط جریان غالب مشروطه نگاشته شده، میسور است؟محقق ارجمند جناب دکتر مظفر نامدار براین باور است که تصور رایج درمیان تاریخنگاران درباره شیخ،تا حد فراوانی تحت تاثیر برخی« فراروایت»های تاریخی قرار گرفته که باید به شناخت آنها همت گماشت. گفت وشنودی که پیش روی دارید در شرح و بسط این نظریه است.

 
 

 

 

 

نام شیخ شهید آیت‌الله فضل‌الله نوری در تاریخ معاصر ما به‌نوعی با نام مشروطیت گره خورده است، اما قطعاً سابقه سیاسی شیخ به قبل از این دوره برمی‌گردد. شیخ شهید در دوره قبل از مشروطیت چه نوع فعالیت‌هایی داشته است؟

نام شهید آیت‌‌الله شیخ فضل‌الله نوری در تاریخ معاصر ایران به کرات تکرار شده و از این حیث در بین فقها و علما، از تشخص خاصی برخوردار است. در عین حال در باره ایشان روایت‌های جعلی یا «فراروایت‌ها» هم فراوان است که برای شناخت شخصیت شیخ شهید باید ذهن خود را از آن فراروایت‌ها تطهیر کنیم.

قبل از پاسخ دقیق به پرسش شما، باید به این نکته اشاره کنم که تاریخ مشروطیت از جنبه وجود این فرا روایت‌ها، دارای ویژگی خاصی است و آن هم اینکه، در آن دو صفِ کاملاً مشخص و متضاد را مشاهده می‌کنیم. در این برهه در یک سو، عده‌ای از طرفداران قانون، عدالت، آزادی، ترقی و تجدد ایستاده‌ و در طرف دیگر طرفداران استبداد و واپس‌گرائی صف کشیده‌اند و متأسفانه تاریخ واقعی مشروطه تحت تأثیر این فراروایت قرار گرفته است. وقتی تاریخ مشروطیت را از این منظر مطالعه می‌کنیم، شخصیت شیخ و بسیاری از علما و روحانیون را، مرتبط با دربار و سلطنت و بدون هیچ‌گونه سابقه سیاسی می‌بینیم که ناگهان با شروع مشروطه، به میدان آمده و در برابر اصلاحات، تجدد و اندیشه‌های نو صف‌آرائی کرده‌اند!اما واقعیت چیزی غیر از این فراروایت‌هاست و هنگامی که تاریخ را به‌درستی مطالعه می‌کنیم در می‌یابیم که شیخ شهید، شخصیتی بزرگ و پرورده مکتب سامراست. مکتب سامرا در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران آثار عمیق و گسترده‌ای داشته است و لذا برای آشنائی با شخصیت‌های دست‌پرورده این مکتب و مکاتب دیگر باید جایگاه این شخصیت‌ها در تفکر اجتماعی دوره مربوط به خود تحلیل شود.

تحولات سیاسی ـ اجتماعی منجر به انقلاب مشروطه از نظر شما کدامند؟ چه چیز موجب شد که این رخداد تاریخی دراین دوره زمانی اتفاق بیفتد ومثلا در ادوار پیشین مظالم شاهان قاجار اتفاق نیفتد؟

پس از شکست ایران در جنگ با روسیه، افکار جدیدی وارد ایران شدند که به‌نوعی یکی از علل عقب‌ماندگی ایران محسوب می‌شوند. ایران از نظر پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک فوق‌العاده از غرب عقب بود و به همین دلیل عده‌ای به فکر افتادند جوانان مستعد ایرانی را برای تحصیل به اروپا اعزام کنند.برخی از این افراد رفتند و در اروپا ماندگار شدند، آن عده‌ای هم که برگشتند، پوسته‌ای از تجدد و ترقی غرب را با خود آوردند و متأسفانه همین‌ها بودند که تا حد زیادی سرنوشت تاریخ ایران معاصر را رقم زدند.

طباطبائی پس از شهادت شیخ گفت: او چیزهائی را می‌دید که ما نمی‌دیدیم!

به تأثیر تحصیلکرده‌های مستفرنگ اشاره کردید. آنان به چه نحو توانستند چنین نقشی را در تاریخ معاصر ایران ایفا کنند؟زمینه های حضور آنان چه بود؟

این جریان از همان ابتدا برخوردی سطحی با مسائل داشت و دو اصل را سرلوحه اهداف خود قرار داده بود: یکی این که ایرانی اساساً فاقد عقل و شعور برای اداره امور خود است و لذا توانایی و استعداد درک اندیشه‌های اروپای جدید را ندارد. از سوی دیگر ایرانی‌ها دیگر قدرت و توانائی کسب تجربه جدیدی را ندارند و باید فقط تجربه‌های غربی را مو به مو تقلید و اجرا کنند.

تبعات چنین رویکردی چه بود؟

وقتی چنین اندیشه‌هائی وارد فضای بسته نظام قاجاری شد، خود آنها و جامعه را دچار تنش‌های فراوانی کرد و در نتیجه، حوزه‌های دینی، عالمان و روحانیون واکنش‌ نشان دادند. در این دوره سطح سواد در جامعه فوق‌العاده پائین است و تنها طلاب حوزه‌های علوم دینی سواد دارند و به همین دلیل متوجه تحولات اجتماعی هستند و واکنش نشان می‌دهند. همین قشر هم هست که سرمنشاء تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران می‌شود. بنابراین بخش اعظم جنبش‌های اجتماعی این دوره تحت تأثیر دو جریان معتقد به تعطیلی عقل و تجربه ایرانی و طیف مقابل با آنها صورت می‌گیرند.

مرحوم شیخ در این میان چه نقشی دارد؟ آیا این نقش درارتباط با پیشینه ایشان هم هست؟

شیخ از محضر میرزا حسن شیرازی ـ نخستین کسی که جنبش تحریم تنباکو را علیه استبداد نظام قاجار و منافع استعمار در ایران رهبری کرد ـ کسب فیض کرده است. میرزای شیرازی پس از هجرت به سامرا مکتب سامرا را تأسیس می‌کند که همان طور که اشاره شد، در تاریخ معاصر تأثیر عمیق و گسترده‌ای داشت.

به صورت مصداقی، آثار این مکتب را در چه حرکت‌هائی می‌توان سراغ گرفت؟

در جنبش تحریم تنباکو، مشروطیت، اعتراضات شهید مدرس، نقش روحانیون در انقلاب عراق، ملی شدن نفت و مبارزات مرحوم آیت‌الله کاشانی آثار این مکتب را می‌توان سراغ گرفت. در مکتب سامرا شاگردانی تربیت می‌شوند که غالباً در جنبش‌های اجتماعی بعد از مشروطیت نقش‌های مهمی داشتند.

نقش در جنبش تنباکو تا چه میزان موثر وتعیین کننده بوده است؟ این سوال را از این بابت می‌پرسم که در این باره کمتر سخن می‌رود؟

بله، نقش مهم و تعیین‌کننده‌ای هم داشت. در شروع جنبش تنباکو، شیخ فضل‌الله تازه از عتبات به تهران آمده بود. در آن زمان سردمدار علمای تهران میرزاحسن آشتیانی بود، با این همه میرزای شیرازی پیگیری موضوع تحریم تنباکو را به عهده شیخ فضل‌الله گذاشت و تا زمانی که او برای میرزای شیرازی نامه ننوشت که کار به نتیجه رسیده و امتیاز تنباکو لغو شده است، میرزای شیرازی تحریم را برنداشت. اگر شیخ فضل‌الله در عتبات می‌ماند، بی‌تردید از مراجع بزرگ دوره خود می‌شد. او در تحولات قبل از مشروطه هم تأثیر بسزائی داشت، به‌طوری که کسروی هم از او دل خوشی نداشت. کسی تا قبل از جنبش مشروطه در ثبات قدم و استحکام اراده شیخ تردید نکرده است، حتی کسروی. مخالف‌خوانی‌ها علیه شیخ پس از موضع‌گیری او علیه مشروطه آغاز می‌شود.

آیا از آغاز جنبش مشروطه، تفاوت نگاه سیاسی شیخ با سایر علمای مشروطه‌خواه مشهود بود؟

همان طور که اشاره کردم ما متأسفانه در تاریخ مشروطه با فرا روایت‌هائی مواجه هستیم که به هنگام مطالعه تاریخ این دوره به‌سرعت تحت تأثیر آنها قرار می‌گیریم، از جمله این که گفته می‌شود شیخ فضل‌الله طرفدار استبداد بوده است. کمتر کسی است که نام شیخ فضل‌الله نوری را بشنود و تحت تأثیر القائات این فراروایت‌ها بلافاصله به استبداد فکر نکند، اما هنگامی که تاریخ مشروطه را به شکل عمیقی مطالعه می‌کنیم درمی‌یابیم اتفاقاً موضوع درست بر عکس است! به همین دلیل تا زمانی که پژوهشگر تاریخ، خود را بی‌نیاز از بررسی اسناد و مدارک تاریخی می‌بیند و به فراروایت‌ها اتکا می‌کند، شناخت واقعی شخصیت‌ها میسر نمی‌شود و در باره مشروطه مشروعه، شخصیت‌های دوره مشروطه و جنبش‌های اجتماعی آن دوره به‌شدت دچار اشتباه می‌شود.

به عنوان یک پژوهشگر تاریخ مشروطیت، برای دستیابی به حقایق این دوره چه روشی را پیشنهاد می‌کنید؟محقق باید متون مربوطه راچگونه ببیند؟

به نظر من جنبش مشروطه را باید به دو مرحله تقسیم کرد. مرحله اول فروپاشی نظامی است که جنبش مشروطه علیه آن صورت گرفته و مرحله دوم تأسیس نظام جدید و مطلوب، یعنی نظامی است که باید جایگزین نظام قبلی شود. به اعتقاد من تمام جنبش‌های پس از انقلاب مشروطه، حتی انقلاب اسلامی، به‌شدت تحت تأثیر این دو مرحله قرار دارند و برای رهائی از تأثیر فراروایت‌ها در دوره مشروطه باید این دو مرحله را کاملاً از هم تفکیک کرد.

بنابراین به نظر شما خطاهای متعدد در روایت انقلاب مشروطه معلول تأثیرپذیری از این فراروایت‌هاست؟

قطعاً! در مرحله‌ای که عرض کردم کمتر مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته‌اند و در نتیجه خطاهای فراوانی در نقل رویدادها و شخصیت‌ها روی داده‌اند. از جمله این خطاها این است که در نقل پیش‌زمینه‌های وقوع جنبش مشروطه کمتر به این نکته اشاره می‌شود که اگر شیخ فضل‌الله و سایر شخصیت‌های روحانی بزرگ در مرحله فروپاشی نظام قبلی، نقش رهبری خود را به‌درستی ایفا نمی‌کردند و شیخ فضل‌الله برای مراجع بزرگ نجف از جمله آخوند خراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی و سید محمدکاظم یزدی در باره اوضاع ایران نامه نمی‌نوشت و گزارش نمی‌داد، آنان اساساً از اوضاع ایران خبر نداشتند و وارد میدان نمی‌شدند و از جنبش مشروطه حمایت نمی‌کردند. علمای نجف به یمن تلاش‌ها و روشنگری‌های شیخ فضل‌الله بود که وارد صحنه شدند و در جریان تحولات ایران قرار گرفتند و جزو رهبران مشروطه شدند.بنابراین شیخ فضل‌الله نوری در مرحله فروپاشی نظم قدیم یک رهبر بی‌نظیر است و در کنار دو عالم بزرگ آن زمان یعنی آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی نهایت سعی خود را می‌کند و تا مرحله تأسیس عدالتخانه هم پیش می‌رود.

اختلاف شیخ فضل‌الله با سایر علما و رهبران مشروطه از چه زمانی آغاز می‌شود؟دقیقا موضوع اختلاف چیست؟

تا زمان تأسیس عدالتخانه هیچ اختلافی وجود ندارد و شیخ فضل‌الله جزو رهبران نهضت مشروطه و طرفدار آن است و برخلاف قول مشهور نه‌تنها با استبداد موافق نیست که کاملاً طرفدار از بین بردن نظم موجود است. اختلاف از زمانی آغاز می‌شود که قرار است نظم مطلوب جایگزین نظم قبلی شود و آن وقت هر کسی بر اساس سلیقه، انگیزه و آرمان خود نوائی سر می‌دهد و می‌خواهد با توجه به قدرتی که دارد اندیشه خود را حاکم کند، در حالی که شیخ فضل‌الله در پی حاکمیت نظامی مبتنی بر احکام اسلامی است. بنابراین شیخ فضل‌الله در ضدیت با استبداد با دیگران موافق، اما در نحوه شکل‌گیری و تأسیس نظم مطلوب مخالف است.

مختصات اندیشه سیاسی شیخ فضل‌الله و موارد افتراق آن با اندیشه سایر علمای مشروطه‌خواه کدامند و برتری اندیشه وی نسبت به سایر اندیشه‌ها تا چه حد قابل اثبات است؟

برتری اندیشه شیخ فضل‌الله نسبت به دیگران فوق‌العاده زیاد است.این مسئله از تحولات فکری ای ومحصولات فکری ای که درموضوع مشروطه تولید شد،قابل استنباط است. با مطالعه تاریخ مشروطه در می‌یابیم برخی بر این باور بودند که مشروطه شرعی است. آنها به لحاظ استبداد ستیزی، به راحتی مشروطه را شرعی و مقدس جلوه می‌دادند و بدیهی است وقتی چیزی مقدس شد، دیگر تشکیک در آن مشکل می‌شود. انصافاً این دوره یکی از پربارترین دوره‌های رساله‌نویسی در ایران است، چون رساله‌های سیاسی فراوانی نوشته شدند که اغلب هم تألیف طبقه مذهبی و مخصوصاً روحانیونی بودند که باور نکرده بودند که تفکر ایرانی تعطیل است.اما در مقابل، جریان غرب‌گرا هیچ رساله‌ای را تولید نکرد. در این دوره است که مرحوم میرزای نائینی رساله «تنبیه الامه و تنزیه المله» را می‌نویسد.


 

طباطبائی پس از شهادت شیخ گفت: او چیزهائی را می‌دید که ما نمی‌دیدیم!

به باور عده ای، در جریان مشروطه، دو جریان مذهبی مکتب سامرا و مکتب نجف از یکدیگر قابل تفکیک هستند. تفاوت آنها چه بود؟

پیروان مکتب سامرا به رهبری شیخ فضل‌الله به زبان امروز جامعه‌شناسی سیاسی، معتقد به اصالت وظیفه و پیروان مکتب نجف متشکل از آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزائی در نجف و آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی در تهران به‌نوعی ساختارگرا بودند. شیخ فضل‌الله با نوع روایت آنها از مشروطه مخالف است و می‌گوید مشروطه به هر شکلی که باشد، از جمله جمهوری یا شورائی یا... در شرع نیامده و جزو قواعد عرفی است و انتخاب نوع آن به عهده مردم است، یعنی در هر دوره‌ای این مردم هستند که باید نوع آن را تعیین کنند، اما وقتی به اصالت وظیفه معتقد باشید، شکل و ساختار نظام حکومتی هر چه که باشد، موظف به اجرای احکام الهی است و تبیین و تفسیر احکام هم فقط از عهده فقها بر می‌آید و حکومت نمی‌تواند به نام شریعت،درامور کلان ومسائلی که قبلا شرع تکلیف آن را مشخص کرده، قانون وضع کند، زیرا قوانین در شیعه وجود دارند و ثابت هستند و کار حکومت اجرای این قوانین است نه نوشتن قانون.

پیروان مکتب نجف معتقد بودند در زمان غیبت امام زمان(عج) تأسیس حکومت مبتنی بر شریعت را چیزی در حد محال است!اما شیخ فضل‌الله معتقد بود می‌توان بسیاری از قوانین اسلامی را اجرا کرد، کما این که در انقلاب اسلامی به رهبری امام ـ که به نظر من نظریه‌های هر دو مکتب سامرا و نجف را جمع کرد ـ این امر محقق شد. امام معتقد بود اگر ساختار حکومتی اسلامی نباشد، در آن نمی‌توان احکام اسلامی را اجرا کرد و نظام باید، هم از نظر شکلی و هم به لحاظ محتوائی قادر به اجرای احکام شرع باشد. بر همین اساس است که اصل ولایت فقیه و حکومت اسلامی توسط امام مطرح می‌شود و در نتیجه، نظام مشروطه‌ای پدید می‌آید که در رأس آن ولی‌فقیه قرار دارد. امام هم مثل شیخ فضل‌الله معتقد بود که فقها هم در امور شرعیه عامه و هم در امور عرفیه عامه ولایت دارند، در حالی که پیروان مکتب نجف معتقد بودند ولایت فقها فقط در امور شرعیه عامه است و امور عرفیه عامه را به اذن مجتهد و نه به تصدی او واگذار می‌کردند.

در مورد نقاط افتراق اندیشه شیخ نسبت به مشروطه‌خواهان اشاره کردم تا مرحله تغییر نظم قبلی بین آنان اختلافی وجود ندارد، اما به‌محض این که موضوع تأسیس نظام جدید و نوشتن قانون اساسی جدید مطرح می‌شود، اختلافات شروع می‌شوند. غرب‌گراها نظام مشروطه سلطنتی را مطرح می‌کنند و دو جریان مذهبی می‌پرسند محتوای آن چه خواهد بود. شیخ فضل‌الله معتقد است که فقها باید بر محتوای قوانین نظارت مستقیم کنند، در حالی که سایر علما چنین اعتقادی ندارند و معتقدند همین که فقها اجازه بدهند و برای آنها یقین حاصل شود که نظام شرعی است، کفایت می‌کند.

رسانه‌های آن دوره در واژگونه‌نمائی شخصیت و سخنان شیخ هم تأثیری دارند؟

رسانه‌ آن دوره منحصر به روزنامه است که عموماً غرب‌گراها منتشر می‌کنند. البته مذهبی‌ها هم روزنامه دارند، اما آنها هم متمایل به غرب‌گراها هستند. غرب‌گراها هم که تمایل داشتند ساختار جدید حکومتی در ایران شبیه اروپا باشد و قبله آمال آنها انقلاب فرانسه بود. در واقع آنان می‌خواستند به نظام سلطنتی در ایران وجهه قانونی ببخشند و شاه مستبد را تبدیل به شاه قانونمند کنند و لذا در قانون اساسی مشروطه، سلطنت مادام‌العمر است...

بعد هم که علما به خطای خود پی بردند...

همین طور است. می‌گویند آیت‌الله طباطبائی پس از شهادت شیخ فضل‌الله گفت او چیزهائی را می‌دید که ما نمی‌دیدیم و مرحوم نائینی هم دستور داد رساله او را که در سال 1327، در دفاع از مشروطه و نقد آرای شیخ فضل‌الله نوشته بود جمع کنند. میرزا عبدالله مازندرانی هم اعتراف می‌کنند که شیخ حقیقت امر را دید و ما چون تحت تأثیر مشروطه‌خواهان بودیم ندیدیم و تازه بعدها بود که فهمیدیم اصل قضیه چیست. میرزا عبدالله مازندرانی که حکم فساد سیاسی تقی‌زاده را صادر و او را مجبور به ترک ایران می‌کند، افکار شیخ فضل‌الله را تأکید می‌کند.

ماجرای مسموم شدن مرحوم آخوند خراسانی هم در همین راستاست؟

بله، مشهور است آخوند خراسانی چون متوجه انحراف مشروطه شد، تصمیم گرفت از نجف به تهران بیاید که به قولی مسموم و کشته شد، زیرا عالم بسیار بانفوذی بود که اگر می‌آمد و اوضاع را می‌دید، این احتمال وجود داشت که مشروطه را منحل کند.

به هر حال شیخ فضل‌الله نماد یک دوره تاریخی است که اندیشه‌های او پتانسیل بازتولید فرهنگی را دارند، البته باید زمانه، شرایط و مقتضیات آن را در نظر گرفت، والا در این بازتولید هم انحطاط فرهنگی پیش می‌آید. اندیشه امام جمع‌بندی نظریات دو مکتب سامرا و نجف و تحت تأثیر اندیشه شیخ فضل‌الله است و لذا برای فهم اندیشه و نظریه امام باید حوزه سیاست از تحریم تنباکو و انقلاب مشروطه را به‌درستی درک کرد. ‌

"پرونده‌ای برای شیخ شهید/11"


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
آیت الله العظمی بروجردی به روایت تصاویر تاریخی
دوشنبه 94 اردیبهشت 14 , ساعت 9:57 عصر  
بی شک مرحوم حضرت آیت­ الله العظمی حاج آقا حسین احمدی طباطبائی بروجردی(ره) را می‌توان از بزرگ‌ترین و بی‌بدیل‌ترین مراجع تقلید در ایران اسلامی دانست. آنچه پیش روی شماست تصاویری از بخش‌های زندگی این بزرگ مرد است.
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در حال جلوس در یکی از اعیاد در منزل شخصی
آیت الله العظمی بروجردی در کتابخانه منزل شخصی در قم
آیت الله العظمی بروجردی در کتابخانه منزل شخصی در قم
آیت الله العظمی بروجردی در حال ورود به صحن حضرت معصومه(س) در قم
آیت الله العظمی بروجردی در حال ورود به صحن حضرت معصومه(س) در قم
مجلس درس اصول آیت الله العظمی بروجردی در صحن عتیق حرم حضرت معصومه(س)
مجلس درس اصول آیت الله العظمی بروجردی در صحن عتیق حرم حضرت معصومه(س)
آیت الله العظمی بروجردی در حال بازگشت از درس روزانه در حرم حضرت معصومه(س)
آیت الله العظمی بروجردی در حال بازگشت از درس روزانه در حرم حضرت معصومه(س)
آیت الله العظمی بروجردی در حال اقامه نماز بر پیکر یکی از علمای حوزه قم در حرم حضرت معصومه(س)
آیت الله العظمی بروجردی در حال اقامه نماز بر پیکر یکی از علمای حوزه قم در حرم حضرت معصومه(س)
آیت الله العظمی بروجردی در یکی از محافل وعظ در مسجد اعظم قم
آیت الله العظمی بروجردی در یکی از محافل وعظ در مسجد اعظم قم
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)
آیت الله العظمی بروجردی در بازدید از طرح توسعه صحن حضرت معصومه (س)

نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ

اجتماعی .سیاسی.تاریخ

جعفر پیوسته کاشانی
دانستن حق شماست
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 3 بازدید
بازدید دیروز: 86 بازدید
بازدید کل: 106760 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
لوگوی وبلاگ من

اجتماعی .سیاسی.تاریخ
لینک دوستان من

نگارستان خیال
سرزمین رویا
اجازه نمی دهیم
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

اشرف ، سکانس آخر
پرستار و حارث (نقدی بر تراژدی خمینی شهر)
سید ضیا الدین چگونه گریخت
دو نکته نا گفته در مورد دکتر حسین فاطمی
ماجرای درخواست ترور امام خمینی ره از موساد
علائم و نشانه های تکان دهنده ظهور
آزادی آزادی دربست!؟
جشن وپایکوبی مردمی و خر درویش...
5+ 1 و سگهای آبادی !؟
رضاخان ، وزیر جنگ
اولین کارخانه متورسیکلت جهان
مراسم افتتاح روزنامه اطلاعات در سال 1305 + تصاویر
ظل السلطان حاکم اصفهان
تراژدی کفش ملی ( همیشه پای چین در میان است)
صغری خانم کجا و آیفون 6 کجا...جل الخالق
[همه عناوین(93)][عناوین آرشیوشده]