آن که با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند [ مى‏گویم : معنى آن این است که آنچه آدمى از مال خود در راه نیکى و نیکوکارى بخشد ، هرچند اندک بود خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد ، و دو دست در اینجا دو نعمت است و امام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذارد ، نعمت بنده را دست کوتاه و نعمت خدا را دست دراز نام نهاد ، چه نعمتهایى خدا همواره از نعمتهاى آفریدگان فراوانتر است و افزون چرا که نعمتهاى خدا اصل نعمتهاست و هر نعمتى را بازگشت به نعمت خداست و برون آمدن آن از آنجاست . ] [نهج البلاغه]
اجتماعی .سیاسی.تاریخ
استدلال آیت الله بروجردی برای عدم مقابله با شاه
دوشنبه 94 اردیبهشت 14 , ساعت 9:50 عصر  
گفتگوی منتشرنشده از آیت الله صادقی تهرانی؛

توصیه رضاخان درباره آیت‌الله بروجردی/ماجرای تشکیل شورای استفتائات توسط آیت‌الله بروجردی/ استدلال آیت‌الله بروجردی برای عدم مقابله با شاه

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی همه در این فکر بودند که از چه کسی تقلید کنند. پاسخ آیت‌الله کاشانی را هرگز از یاد نمی‌برم. وقتی خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم باید از شما تقلید کنیم، فرمودند: «من که سیاست‌مال شده‌ام و مردم تصور می‌کنند هر آخوندی که وارد سیاست شد، دیگر عالم و مجتهد نیست. بروید و از آقای خمینی تقلید کنید.

عالم فقید و قرآن پژوه، مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی از جمله شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حاج آقاحسین طباطبایی بروجردی(قده) به شمار می‌رود. خصوصیت آن مرحوم آن است که شاهد نزدیک فصولی از زندگانی آن مرجع بزرگ بوده،که کمتر ازسوی دیگران روایت گشته است. آنچه پیش روی دارید، گفت وشنودی درباب منش علمی و اجتماعی آیت الله بروجردی است که در واپسین سالیان حیات، با ایشان صورت گرفته است.

توصیه رضاخان درباره آیت الله بروجردی/ماجرای تشکیل شورای استفتائات توسط آیت‌الله بروجردی/ استدلال آیت الله بروجردی برای عدم مقاله با شاه

 

 

 

 

 

*ظاهرا جنابعالی از نزدیک در جریان رویداد ورود آیت‌الله العظمی بروجردی به قم بوده اید. ارزیابی شما از این واقعه و اهمیت آن در آن دوره زمانی چیست؟

در دوره آیت‌الله آسید ابوالحسن اصفهانی، ایشان مرجعیت مطلق و تامه را داشت. پس از ایشان مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی مرجع شد، اما مرجعیت ایشان دیری نپائید و فم منتظر بود تا فرد شاخصی مرجعیت را به عهده بگیرد و استقلال حوزه علمیه قم در برابر حوزه نجف حفظ شود و یا درصورت امکان، مرجعیت پس از مرحوم آسید ابوالحسن، از نجف به قم منتقل شود و قم از حالت تبعیت درآید.

در آن سال‌ها، بارها از مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی درخواست شد به قم بیایند، ولی ایشان خودداری می‌کردند تا سرانجام در سال 1323 برای یک عمل جراحی به بیمارستان فیروزآباد تهران آمدند و علمای قم گروه‌گروه به عیادت ایشان رفتند و با اصرار از ایشان خواستند به قم بیایند و دیگر نگذاشتند ایشان به بروجرد برگردند. ماشین‌ها و افراد زیادی از بروجرد برای بردن ایشان آمده بودند که البته موفق نشدند. سرانجام طی استقبالی باشکوه و مجلل توسط حوزه علمیه و مردم قم، ایشان به قم آمدند. خود من جزو مستقبلین بودم. منزل متوسطی بعد از مسجد فاطمی در گذر خان برای اقامت ایشان تدارک دیده شد و ایشان بعد از مدتی تدریس را شروع کردند.

*جنابعالی چه مدت در دروس ایشان شرکت کردید؟ ویژگی درس های ایشان چه بود؟ روش علمی ایشان را چگونه دیدید؟

بنده با ورود آیت‌الله بروجردی، بزرگ‌ترین استادم در فقه، به درس خارج ایشان رفتم. ایشان درس را از باب اجاره شروع کردند. یکی از امتیازات برجسته ایشان در بین فقها، توجه به آیات فقهی بود و فروعات بسیاری را از آیات استنتاج می‌کردند. اشخاصی چون آیات: امام خمینی، گلپایگانی، اخوان مرعشی، مکارم شیرازی، میرزا حسین نوری، میرزا جعفر سبحانی، محمدبهشتی،حسینعلی منتظری، مرتضی مطهری و... در درس فقه و بحث‌های آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردند. برخی از آقایان چون آیت‌الله صدر و آیت‌الله خوانساری با تمام احترامی که برای آیت‌الله بروجردی قائل بودند در درس ایشان شرکت نمی‌کردند، اما تقابلی هم با ایشان نداشتند. عده‌ای از حضار دربحث، چون آقایانِ اخوان مرعشی، چند بار نسبت به تکرار مطالب اعتراض کردند که آیت‌الله بروجردی فرمودند: من مطالب را می‌سازم، بعد خراب می‌کنم و دوباره می‌سازم تا در این تخریب‌ها و ساختن‌ها، طلبه مستعد اتخاذ رای کند. بحث من، بحث اجتهاد است، ته تعلیم مقدمات که تکرار در آن جایز نباشد.

یک بار هم خطاب به برخی مستشکلین فرمودند: شما آقایان چرا این‌قدر عجول هستید و گوش نمی‌دهید؟پیامبر «ص» قبل از آنکه صحبت کنند، اول به حرف‌های دیگران گوش می‌دادند، من مطمئنم اگر حرف‌های یکدیگر را با دقت گوش کنیم، بسیاری از اختلافات حل می‌شوند، بگذارید حرفِ من کامل به شما برسد، بعد اشکال کنید! در درس آقای بروجردی بود که آموختم انسان به جای حرف‌زدن، باید بیشتر گوش کند، زیرا دقیق گوش‌کردن، خود بخشی از دفاع است.

*از تشکیل شورای استفتائات توسط آیت‌الله بروجردی، چه خاطراتی دارید؟ چون ظاهرا در این جلسات هم شرکت داشتید؟

آیت‌الله بروجردی برای آنکه پاسخ به استفتائات بر اساس یک اجماع نسبی باشد، شورایی از فقهای برجسته را تشکیل دادند. در درس حاشیه بر «وسیله‌النجاه» مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی که در ایوان بیرونی بیت ایشان تشکیل می‌شد، مرحومان امام خمینی، آقای گلپایگانی، سید محمد داماد یزدی و فاضل لنکرانی حضور داشتند. من هم به دلیل علاقه، با وجود آنکه سن زیادی نداشتم در این جلسات شرکت می‌کردم. آیت‌الله بروجردی ابتدا سوالی را مطرح می‌کردند و همه نظر خود را بیان می‌داشتند.

*ظاهر آیت الله بروجردی دیدگاه خاصی در باره علم اصول داشتند. ایشان براساس چه تحقیقات وتجاربی، به چنین دادگاهی رسیده بودند؟

آیت‌الله بروجردی با تورم علم اصول موافق نبودند. یک‌بار به ایشان گفتند: شما چرا از روی مسائل اصولی سریع می‌گذرید؟ ایشان گفتند: اتفاقاً من کند هستم! اگر بخواهم سریع بگذرم یک ماه هم طول نمی‌کشد. ایشان معتقد بودند که اصول مثل یک خیک است که فقط آن را بیهوده باد می‌کنند و ‌چیز زیادی در آن نیست. خود اصول علم نیست و از فلسفه و منطق و ادبیات گرفته و در آن ریخته‌اند. به اصطلاح یک آش درهم‌جوش است.ایشان در اواخر عمر کلاً اصول را رها کردند، درحالی‌که روی فقه اهتمام فراوان و به آن اعتماد فوق‌العاده داشتند. ایشان در پایان هر جلسه، آرای همه را جمع و اصلاح می‌کردند. ایشان بسیار به طلبه‌پروری اهتمام داشت.

*سیاق و سلیقه خاص ایشان در فقه و اصول و در نگاه کلان تر در تصدی مرجعیت، تا چه میزان در بازسازی علمی حوزه قم نقش داشت؟ در دوره 15 ساله مرجعیت ایشان، تا چه حد این بازسازی صورت گرفت؟

بازسازی حوزه تضعیف‌شده قم و تربیت علما و مجتهدین و پیشبرد معارف اسلامی در ایران و جهان بسیار مدیون مجاهدت‌های عالمانه و مدبرانه آیت‌الله بروجردی است. ایشان بارها تاکید می‌فرمودند که: عظمت بزرگان نباید بر فهم و ادراک طلبه حجاب بیفکند و او را از پرسش و پژوهش بازدارد، بلکه جوینده حقایق باید همواره در پی ارتقای مدارج علمی خود باشد. من خودم، با اینکه طلبه جوانی بودم، زیاد سوال می‌کردم و ایشان با نهایت صبر و حوصله گوش می‌دادند و پاسخ می‌گفتند. از جمله کسانی که بر حضور در درس آیت‌الله بروجردی استمرار و اصرار داشتند، مرحوم امام بودند. این قضیه دلیل هم داشت. اولاً ایشان و علمای قم، سوابق مبارزاتی آیت‌الله بروجردی با رضاخان را می‌دانستند و توصیه رضاخان یادشان بود که در مورد ایشان حواستان جمع باشد، چون قدرت دارد لرستان را علیه شما حرکت بدهد، لذا آیت‌الله بروجردی در ذهن همه، به‌خصوص امام از جایگاه مبارزاتی بالائی برخوردار بود. از این گذشته نفوذ کلام و قدرت مادی و معنوی آیت‌الله بروجردی برای حوزه‌های علمیه در داخل و خارج ایران اعتبار بالائی را به ارمغان آورده بود و ایشان به عنوان یک زعیم مقتدر و بانفوذ در همه‌جا شناخته شده بود و گروه‌ها و مردمان مختلف احترام ایشان را نگه می‌داشتند و از ایشان پیروی می‌کردند.

به هرحال، پس از مدتی کلاس درس آقای بروجردی به مسجد بالاسر انتقال پیدا کرد و جمعیت به قدری زیاد می‌شد که گاهی تا حرم می‌رسید. موقعی که هوا خوب بود ایشان در مدرس مدرسه فیضیه درس می‌دادند که درآنجا هم جا کم می‌آمد. امام، آیت‌الله گاپایگانی و آیت‌الله سید محمد داماد همیشه سوالات زیادی داشتند که ایشان با حوصله پاسخ می‌دادند و روز‌به‌روز بر عظمت درسشان افزوده می‌شد.

من مدتی به درس آقایان محمد حجت کوه‌کمره‌ای و سید محمد تقی خوانساری می‌رفتم. یکی دو روزی هم درس آقای صدر را رفتم که چون عمق دلخواهم را نداشت، دیگر نرفتم. پس از آن درس آیت‌الله حاج سید احمد خوانساری را که از نظر تقوا و فقاهت، طراز اول بودند ادامه دادم.

*تلاش های آیت الله بروجردی برای تبلیغ معارف اسلامی و شیعی در خارج از کشور، فصلی دیگر از تلاش های فرهنگی ایشان در دوران مرجعیت است. از این جنبه از اقدامات ایشان چه خاطراتی دارید؟

به نظر من، یکی از اقدامات مهم آیت‌الله بروجردی در این باره، ساخت مسجدی در هامبورگ آلمان بود. ایرانیان آنجا که عموماً تاجر بودند، از ایشان خواستند در آنجا مسجدی را احداث و مبلغینی را اعزام کنند و قول همه نوع مساعدتی را هم دادند. ایشان به میرزا‌علی‌نقی کاشانی که ساکن هامبورگ بودند فرمودند در نقطه مناسبی زمینی را خریداری و سپس اقدام به اخذ مجوز و ساخت مسجد کنند. با پولی که تجار ساکن آنجا دادند و با پولی که از ایران فرستاده شد، بالاخره این مسجد ساخته شد.

توصیه رضاخان درباره آیت الله بروجردی/ماجرای تشکیل شورای استفتائات توسط آیت‌الله بروجردی/ استدلال آیت الله بروجردی برای عدم مقاله با شاه

*شیوه مبارزه آیت‌الله بروجردی با محمدرضا پهلوی را چگونه ارزیابی می کنید؟ ایشان در برابر رژیم از چه راهبردهایی استفاده می کردند؟

آیت‌الله بروجردی قبل از هر چیزی به تقویت و عظمت حوزه می‌اندیشند، بنابراین از مواجهه مستقیم و شدید با محمدرضا پهلوی اجتناب می‌کردند. به ایشان عرض می‌شد که: همه از شما حرف‌شنوی دارند،چرا دستور نمی‌دهید مریدانتان شاه را از بین ببرند؟ ایشان می‌فرمودند: اولاً شاه آن‌قدرها قدرتی نشان نمی‌دهد که واجب باشد او را ازبین ببرید! بعد هم این ملت بی‌جان و له‌شده با یک کلمه من بلند نمی‌شوند! یک‌بار که شاه برای ملاقات ایشان به قم آمد، آیت‌الله بروجردی با اشاره به خطر توده ای ها به او فرموده بودند: مراقب باش که اگر مراقب نباشی ،تاج تو و امامه من با هم می‌روند! البته شاه هم از ایشان حساب می‌برد و گوش می‌داد. ایشان به شاه پیغام داده بود که: اگر بخواهد برنامه‌های خلاف دین امریکائی‌ها را پیاده کند، ایشان از این مملکت می‌رود!شاه هم گفته بود :تا زمانی که این مرد زنده است، هیچ‌کاری نمی‌شود کرد. باید منتظر بمانیم از دنیا برود.

* از رویداد رحلت آیت الله بروجردی وبازتاب ها و پیامدهای گسترده آن چه خاطراتی دارید؟ این واقعه درجامعه چه اثرات فرهنگی وحتی سیاسی ای داشت؟

این واقعه در روز 10 فروردین 1340 روی داد. اوضاع شهر قم به‌هم‌ریخت و همه بازارها تعطیل شدند و جز فوت ایشان در ظرف نیم ساعت به تمام دنیا رسید. به زودی تمام کوچه‌ها و خیابان‌های اطراف منزل ایشان پر از انبوه جمعیت شد. در تهران نیز همه ادارات از صبح پنج‌شنبه تعطیل شدند و سیل جمعیت از تهران به طرف قم به حرکت درآمد و فاصله بین تهران و قم پر از اتوبوس و ماشین‌های شخصی شد. نخست‌وزیر وقت، مهندس جعفر شریف امامی و عده‌ای از رجال و وزرا خود را به سرعت به قم رساندند تا در مراسم تشییع آیت‌الله بروجردی شرکت کنند.جنازه را در منزل غسل دادند و سیل جمعیت، تابوت را سردست گرفت تا به صحن مطهر حضرت معصومه «س» برساند. جمعیت تشییع‌کنندگان را تا 200 هزار نفر تخمین زده بودند که باتوجه به جمعیت آن زمان کشور، رقم حیرت‌انگیزی است. از همه دنیا سیل تلگراف تسلیت به سمت قم سرازیر شد و تا چهلم، مجالس ختم گوناگونی در ایران و جهان برپاگردید.

*مرجعیت پس از آیت‌الله بروجردی چه سیری را طی کرد. چهره‌های شاخص در میان علمای وقت، به مرجعیت چه کسی نظر داشتند؟

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی همه در این فکر بودند که از چه کسی تقلید کنند. پاسخ آیت‌الله کاشانی را هرگز از یاد نمی‌برم. وقتی خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم باید از شما تقلید کنیم، فرمودند: «من که سیاست‌مال شده‌ام و مردم تصور می‌کنند هر آخوندی که وارد سیاست شد، دیگر عالم و مجتهد نیست. بروید و از آقای خمینی تقلید کنید که می‌تواند در برابر استعمار و استبداد بایستد و هنوز سیاست‌مال نشده است.»آیت‌الله کاشانی بیش از هر کسی به امام امید داشتند و همواره می‌فرمودند مراقب اطرافیان ایشان باشید که خراب‌ها نزدیک ایشان نیایند. بماند که امام تنها وارد میدان شدند و یاران ایشان بعدها تربیت شدند و به کمک آمدند.


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
جگرکی سال 1332
شنبه 94 اردیبهشت 12 , ساعت 4:48 عصر  
عکس/ جگرکی در سال 1332

نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
ماجرای ترور روحانی
شنبه 94 اردیبهشت 12 , ساعت 4:45 عصر  
نزدیک ساعت دوازده بود که می‌خواستم برای رفتن به منزل دایی آماده شوم که ناگهان زنگ در به صدا درآمد و من برای بازکردن در به سمت در کوچه رفتم.
 ترور مسئولین جمهوری اسلامی از ماه‌های اول انقلاب شروع شد و دشمنان این نظام سعی زیادی بر ترور مسئولین داشتند. در این بین، برخی موارد ترور مسئولین ناکام ماند و معاندان نتوانستند به هدف خود برسند. حسن روحانی نیز در سال‌های اول انقلاب از سوی دو نفر که قصد ترور وی را داشتند، تهدید شده بود که در ادامه از کتاب خاطرات ایشان این حادثه را نقل می‌کنیم:

ترور نافرجام روحانی


 
صبح روز عید فطر- جمعه دوم شهریور 1358- من به یکی از مساجد محله خودمان در نیروی هوایی رفتم و پس از خواندن نماز عید به منزل برگشتم. آن روز با خانواده برای ناهار منزل دایی‌مان آقای پیوندی دعوت داشتیم، اما چون می‌خواستم کمی مطالعه کنم، قرار شد خانم و بچه‌ها زودتر بروند و من نیز هنگام ظهر به آنجا بروم.

نزدیک ساعت دوازده بود که می‌خواستم برای رفتن به منزل دایی آماده شوم که ناگهان زنگ در به صدا درآمد و من برای بازکردن در به سمت در کوچه رفتم. هنوز در را باز نکرده بودم که شبح جوانی را از پشت شیشه درب ورودی منزل دیدم که به نظرم مشکوک آمد و در یک لحظه از ذهنم گذشت که خوب است احتیاط کنم و در را باز نکنم. برای من کمی عجیب بود که کسی در این ساعت به در منزل ما مراجعه کند. بنابراین، سریع برگشتم و کلت خودم را مسلح کردم و به پشت بام رفتم و از آنجا دیدم جوانی کنار در ایستاده و دستش زیر کاپشن است. همچنین جوان دیگری آن طرف کوچه روی یک موتورسیکلت نشسته بود و گویی همراه همین جوان است. با دیدن آن دو، خطاب به جوانی که پشت در ایستاده بود، گفتم: با چه کسی کار دارید؟ در آن لحظه من تقریباً مطمئن شده بودم که این دو نفر برای ترور آمده‌اند و از این رو می‌خواستم از پشت‌بام به سوی آنها تیراندازی کنم که دیدم آن دو جوان نگاهی به هم کردند و کسی که پشت در منزل ایستاده بود، روی موتور پرید و با سرعت از آنجا دور شدند.

وقتی سوار موتور شد، کلت او که زیر کاپشن بود، کاملاً نمایان شد. آن وقت، دیگر کاملاً یقین کردم که تروریست بودند و قصد ترور من را داشتند که به لطف خداوند از مرگ حتمی نجات یافتم. امیدوارم خدا اجر شهادت را به من عطا کند و پایان زندگی من را شهادت قرار بدهد.[1]

[1]  . خاطرات روحانی، ص 610.


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
تصاویر منتشر نشده از محاکمه و اعدام هویدا
شنبه 94 اردیبهشت 12 , ساعت 4:40 عصر  
هنگامی که علی محمد باب فتنه بابیت را در شیراز آغاز کرد از جمله افرادی که به حلقه‌ی مریدان او پیوست میرزا رضا قناد، پدر حبیب الله عین الملک (پدر بزرگ امیر عباس هویدا) بود.
گروه تاریخ مشرق- امیر عباس «ممدوح» که بعدها نام خانوادگی خود را به «هویدا» تغییر داد در سال 1285 ش در تهران متولد شد. پدرش حبیب الله عین الملک و مادرش افسرالملوک، نتیجه عزت الدوله، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود. تنها برادر وی «فریدون» نام داشت که بعد ها با خواهر حسنعلی منصور ازدواج کرد.
*میرزا رضا قناد و بهاء

هنگامی که علی محمد باب فتنه بابیت را در شیراز آغاز کرد از جمله افرادی که به حلقه‌ی مریدان او پیوست میرزا رضا قناد، پدر حبیب الله عین الملک (پدر بزرگ امیر عباس هویدا) بود.
هم چنین پس از مرگ باب، میرزا رضا از جمله افرادی بود که«حسینعلی» بهاء ملقب به «بهاءالله» را تا عکا واقع در  اسرائیل همراهی کرد.
پس از مرگ بهاء و جانشینی «عباس افندی» وی همچنان از افراد نزدیک وی محسوب می شد و بارها از طرف وی مورد مدح قرار گرفت حتی برای مدتی هم فرزندانش نام خانوادگی «ممدوح» را انتخاب کرده بودند. میرزا رضا از جمله افراد 9 نفری بود که هنگام قرائت وصیت نامه ی عباس افندی بالای سر او حاضر بودند.

 

(برای دیدن سایز اصلی تصاویر بر روی آن کلیک کنید)
 


*سفر به دمشق


حبیب الله عین الملک هم راه پدر را در پیش گرفت و به سلک بهائیان پیوست و از طرفداران عباس افندی شد. امیر عباس دو ساله بود که پدرش به عنوان سر کنسول ایران در دمشق منصوب شد و خانوادگی به آن جا رفتند.
این در سالی است که هنوز میرزا رضا قناد زنده است و عباس افندی هم آخرین سال عمرش را سپری می کند و این مأموریت با توجه به حضور بهائیان در عکا از موارد قابل تأمل است.
حدود سه سال بعد پس از بازگشت به ایران و اقامت حدود هشت ماهه دوباره به همان پست مشغول شد بااین تفاوت که این بار سرزمین فلسطین و هم چنین دفتر کنسولی ایران در بیروت هم به حوزه ی کارش اضافه شد.

*پیوستن به گروه تمپلرها

امیر عباس تحصیلات ابتدایی خود را در دمشق آغاز کرد و پس از این که پدرش تصمیم گرفت ادامه ی کار خود را در بیروت انجام دهد در مدسه ی فرانسوی آن جا به ادامه ی تحصیلات پرداخت.

او در این مدرسه به گروهی موسوم به تمپلرها(templar) پیوست. از لحاظ تاریخی تمپلر ها سلحشورانی بودند که در جنگ های صلیبی علیه مسلمین می جنگیدند. عده ای بر این عقیده اند که همین تمپلرها بودند که هسته ی اولیه ی فراماسونری را تشکیل دادند. این مدرسه شاخه ای بود از «آلیانس جهانی اسرائیل» که در جهت همدردی با یهودیان و رسیدگی به گرفتاری های آنان در سراسر جهان بر پا شده بود. هم چنین مدتی هم در مدرسه آمریکایی بیروت تحصیل کرد و تحت آموزش تعالیم امپریالیستی و صهیونیستی قرار گرفت.

هویدا در بیروت به دختری به نام «رنه دومان» علاقه ی خاصی پیدا کرده بود و تا پایان عمر هم رابطه اش را با وی حفظ کرد. رنه دومان می گفت:«برای من و امیر رفاقت مهم تر از عشق است.عشق زود گذر است و هرگز عمری نمی پاید.رفاقت همه عمر باقی است»

*سفر به اروپا

هویدا پس از گذراندن مراحل اولیه تحصیلات، راهی اروپا شد. تنها کتابی که به همراه داشت «مائده های زمینی» نوشته آندره ژید بود که از کتاب های محبوب وی محسوب می شد.کتابی که نویسنده  آن اعلام میکرد که «دیگر به گناه ایمانی ندارم».
او آرزو داشت تا در دانشگاه فرانسه درس بخواند. ابتدا به انگلستان رفت و طی مدت یک سال زبان انگلیسی راتکمیل کرد و آماده بود تا برای دانشگاه به فرانسه برود که ناگهان در روابط بین ایران و فرانسه بحرانی حاصل شد و او نتوانست ویزا ی تحصیل در آن جا را بدست آورد و لاجرم به بروکسل رفت و در رشته ی علوم سیاسی به تحصیل پرداخت.
هم چنین حسنعلی منصور نیز از طرف وزارت خارجه برای مأموریتی به پاریس آمد. در این جا بود به دوستی بین حسنعلی منصور و امیر عباس شکل گرفت.دوستی که تاپایان عمر ادامه داشت.  

*جناس «شاه» با «شا»
داستان از این قرار بود که در یکی از نشریات فرانسه کلمه ی «شاه» در فارسی را با کلمه ی «شا» در فرانسه به معنی گربه جناس شده بود و همین امر باعث شد تا رضاشاه سفیر ایران را از فرانسه احضار کند.

هویدا پس از پایان تحصیلات در سال 1321 شمسی به ایران بازگشت و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و در سمت کارمند اداره دفتر وزارتی مشغول به کار شد.وی همچنین در همین سال برای گذراندن خدمت وظیفه به دانشکده افسری رفت و پس از اتمام دوره ی یکساله ی آن به وزارت خارجه بازگشت و در سمت کارمند اداره اطلاعات مشغول کار شد.پس از مدتی به بیروت رفت تا مقدمات بازگشت مادرش به ایران را فراهم کند و در پس از بازگشت به تهران به عنوان وابسته ی سفارت ایران در پاریس در مرداد1324 ش به فرانسه رفت. هنگامی که امیر عباس در فرانسه بود فریدون هویدا(تنها برادر امیرعباس که چهار سال از او کوچک تر بود) در رأس هیأتی وارد پاریس شد.
هم چنین حسنعلی منصور نیز از طرف وزارت خارجه برای مأموریتی به پاریس آمد. در این جا بود به دوستی بین حسنعلی منصور و امیر عباس شکل گرفت.دوستی که تاپایان عمر ادامه داشت.

*قاچاق مواد مخدر
در این زمان مسئله ی مهمی که رخ داد داستان قاچاق بود .هنگامی که فرانسه درگیر جنگ جهانی دوم بود گروهی از ثروتمندان آنجا توانسته بودند که دارایی خود را به بانک های کشور سوئیس منتقل کنند و حال که اوضاع آرام بود در پی این بودن که اموال خود را به فرانسه بازگردانند. به همین دلیل به سراغ افراد دیپلمات می رفتند چرا که آن ها عنوان «پیک سیاسی» داشتند.افراد زیادی در این دام افتادند که ازجمله ی آن ها امیر عباس هویدا بود.
رادیو پاریس اعلام کرد:«عده زیادی از ایرانیان مقیم پاریس بازداشت شده اند و جرم آن ها قاچاق مواد مخدر بوده است.در میان بازداشت شدگان نام عده ای از اعضای سفارت دیده می شود.» در گزارش ساواک اسم امیر عباس هویدا آورده شده است.
این واقعه تنها با تکذیب نامه ی هویدا و حسنعلی منصور پایان یافت که از جمله علل آن می توان به منصوب شدن انوشیروان سپهبدی به وزیر خارجه و هم چنین اوضاع آشفته  داخلی ایران که دائما شاهد تغییر دولت ها بود اشاره کرد.

*اعزام به اشتوتگارت
در همین زمان عبدالله انتظام که هویدا را به عنوان پسرخوانده پذیرفته بود و هویدا هم او را «patron» یا ارباب خطاب می کرد به ریاست دفتر کنسولی ایران در اشتوتگارت منصوب شد. در نتیجه امیر عباس هویدا راهی اشتوتگارت گردید و حسنعلی منصور هم به آن جا آمد.
در سال 1328 شمسی با منصوب شدن عبدالله انتظام به عنوان وزیر مختار راهی لاهه شد و امیر عباس هم به ایران بازگشت.اوضاع کشور با توجه به فعالیت های مصدق و آیت الله کاشانی بحرانی بود.
به همین سبب هویدا به فکر خارج شدن از کشور افتاد و توانست تا سمتی را در کمیسیون پناهندگان در ژنو برای خود بدست آورد و در سال 1330ش به آن جا رفت.«ارنست وان هک» که نقش اساسی در ایجاد لژ های فراماسیونی در ایران داشت حامی سر سخت او در این مأموریت بود.
پس از کودتای 28 مرداد عبدالله انتظام به عنوان وزیر امور خارجه تعیین شد و تصمیم به بازگرداندن هویدا به ایران گرفت اما بنا به درخواست وان هک هویدا تا سال 1335ش در تشکیلات سازمان ملل در ژنو باقی ماند.
گروهی هویدا را از اعضای «شورای آمریکایی صهیونیزم» (AZL) می دانند که فعالیت های او در سازمان ملل پوششی بر عضویت او در این شورا بوده است.
در این سال زمینه از هر لحاظ برای بازگشت هویدا به ایران فراهم بود.حسنعلی منصور رییس دفتر نخست وزیر بود، عبدالله انتظام هم به دلیل خدماتش به کنسرسیوم به عنوان وزیر مشاور مشغول به کار بود تا برای ریاست شرکت ملی نفت آماده شود. هم چنین منصور هم به او گفته بود که باید ایران بازگردد چراکه رابطینش در آمریکا وعده کرده اند که «نوبت ما به زودی خواهد رسید». با این حال با کمک رجبعلی منصور –پدر حسنعلی-که سفیر ایران در ترکیه بود امیر عباس به آن جا رفته و به عنوان نفر دوم سفارت مشغول کار شد.

*گردآوری افراد بهائی مسلک
هویدا افرادی از هم مسلکان بهایی خود را گردآورد از جمله:
-«فؤاد روحانی» که از بهائیان تحصیل کرده در انگلستان بود که در زمان نخست وزیری هویدا مشاور عالی او بود و هم چنین هویدا قصد داشت او را دبیر کل سازمان همکاری منطقه ای ایران، ترکیه و پاکستان کند.
 -«هوشنگ فرخان» تحصیل کرده در رشته مهندسی نفت در امریکا که از بهاییان بود و از اعضای لژ فراماسیون آفتاب و هم چنین مدیر عامل شرکت ملی گاز
-«یدالله شهبازی»، تحصیل کرده در رشته حقوق، که از بهاییان بود و از افراد مورد اعتماد افسران اسرائیلی که با دکتر المودی-فرماندار سابق تا آویو-رفت و آمد های نزدیک داشت.
-«وجیهه معرفت»؛ زنی که به علت ارتباطات خصوصی اش با مردان مختلف از نظر ساواک فردی منحرف بود و البته تا پایان عمر کاری هویدا همواره منشی مخصوص او بود.
-«پرویز راجی» که با اشرف پهلوی روابطی داشت و رییس دفتر هویدا در شرکت نفت و هم چنین نخست وزیری را برعهده داشت.
  او در 1338 با «ساواک‌» نیز مرتبط شد و به عضویت این سازمان درآمد. در 1340 ش. حسنعلی منصور به پیشنهاد امریکایی‌ها تشکیلاتی به نام «کانون مترقی‌» به وجود آورد. این تشکیلات که بعدها به حزب «ایران نوین‌» تغییر نام داد، با پوشش کمک به اصلاحات ارضی و اصلاحات اقتصادی و سیاسی در کشور به وجود آمده بود و در آن جمعی از نخبگان و تحصیل کردگان دانشگاه‌های امریکا و اروپا شرکت داشتند. هویدا نیز به دلیل سابقه دوستی با حسنعلی منصور از ابتدا وارد این تشکیلات شد.
در آبان 1342ش به علت مخالفت انتظام با زیاده روی های اسدالله علم نخست وزیر ،منوچهر اقبال به جای او برگزیده شد. رابطه ی وی با هویدا خوب نبود.

*نخست وزیری حسنعلی منصور
پس از این که حسنعلی منصور در هفدهم اسفند همین سال به نخست وزیری رسید هویدا هم به وزارت دارایی منصوب شد. هویدا با این که علاقه داشت در رأس وزارت خارجه قرار گیرد اما به وزارت دارایی رفت تا در گزارش های نفتی جانب اربابان خود را نگه دارد چراکه مأمور اصلی تهیه ی بیلان و فعالیت های کنسرسیوم بود. علاوه بر این به دلیل اختلافی که بین منوچهر اقبال و منصور بوجود آمده بود منصور او را وزیر دارایی کرد تا از نظر اداری اقبال زیر نظر او قرار گیرد. حدود 42 روز قبل از صدور فرمان نخست وزیری منصور خبرگزاری آلمان خبر نخست وزیری او را مخابره کرد!

*وزارت دارایی

 از جمله اقدامات هویدا در زمان وزارت دارایی تصویب لایحه ی دریافت200 میلیون دلار وام و هم چنین خرید 25 هزار تن ذرت از امریکا و خرید 60 هزار تن گندم از شوروی بود.
همچنین وی نظام کامپیوتری مدرنی در وزارت دارایی به راه انداخت.از جمله مواردی که در دوران وزارت دارایی هویدا باعث ایجاد تنش در جامعه شد مسئله ی گران کردن بنزین و نفت بود که می خواست با این کار مقدمات شکست منوچهر اقبال را در مذاکرات نفت فراهم کندتا بعدا خود در رأس شرکت نفت قرار گیرد.

*چگونگی به صدرات رسیدن هویدا

عمر آشنایی منصور و هویدا حدود بیست سال بود. در ساعت 10 صبح 1/11/1243 ش حسنعلی منصور توسط محمد بخارایی جلوی مجلس شورای ملی ترور شد و او را به بیمارستان پارس که رئیس آن دکتر منوچهر شاهقلی،پزشک بهایی و عضو مؤسس کانون مترقی بود بردند.این که چرا او را به نزدیک ترین مرکز درمانی نبردند از نکاتی است که باید بررسی شود.
هنگامی که تیم پزشکی خبر مرگ منصور را به هویدا دادند در حالی که هنوز دکتر ها در اتاق پیش هویدا بودند او با شاه تماس گرفت و این خبر را به زبان انگلیسی به این نحو به شاه رساند:                               «Your majesty, he is dead »

*بی پروا در روابط جنسی

هویدا اولین ارتباط خود را با «رنه دومان » شروع کرد که تا آخر عمر ادامه داشت. هم چنین هنگامی که در سال 1321ش به ایران بازگشت با زنی به نام «پروین» رابطه داشت که البته گویا با اولین مأموریت او به فرانسه رابطه اش با این زن قطع شد.هنگام اقامت در اشتوتگارت هم زنان زیادی با او در ارتباط بودند؛ اما اولین و آخرین همسر رسمی وی «لیلا امامی» نوه  دختری وثوق الدوله، عاقد قرارداد 1919، بود که به طور رسمی 5 سال با یکدیگر زندگی کردند اما تا آخر عمر با یکدیگر رابطه داشتند.

*نامه ی امام خمینی(ره) به هویدا

امام خمینی در27 فروردین 1346 طی نامه‌ای به امیرعباس هویدا نخست‌وزیر وقت، خیانتها، خطاها، وابستگی‌ها و جنایات رژیم شاه را بر شمرد و فجایع حکومت نسبت به دین و دنیای مردم را محکوم کرد.

بسم‌ الله‌الرحمن الرحیم
 
و لا حول و لا قوه ‌الا بالله العلی العظیم
 
5 محرم الحرام 1387
 
 «جناب آقای هویدا! لازم است نصایحی به شماها بکنم و بعضی از گفتنی‌ها را تذکر دهم چه مختاردر پذیرش آن باشید یا نه. این مدت طولانی که به جرم مخالفت بامصونیت امریکایی‌ها که اساس استقلال کشور را در هم شکست، از وطن دور هستم و برخلاف قانون شرع و قانون اساسی در تبعید به سر می‌برم مراقب مصیبتهایی که به ملت مظلوم و بی‌پناه ایران وارد می‌شود بوده‌ام و ازآنچه به این ملت اصیل از ظلم دستگاه جبار می‌گذرد کم و بیش مطلع شده و رنج برده‌ام.

 موجب کمال تأسف است که نغمه ناموزون اصلاحات شماها تقریباً از حدود تبلیغات رادیو و روزنامه‌های غیر آزاد و بعضی نوشته‌های مشحون به گزافه تجاوز ننموده و هر روز بر فقر و بیچارگی ملت افزوده می‌شود ورشکستگی بازار و بازرگانان محترم روز افزون است. نتیجه این همه هیاهو و تبلیغات سرتا پا گزاف بازار سیاه برای اجانب است و ملت را به حالت فقر و عقب‌افتادگی به اسم ملت مترقی نگهداشته است. حکومت پلیسی غیر قانونی شما و اسلاف شما به خواست آنان که می‌خواهند ملل شرق به حال عقب‌افتادگی باقی باشند حکومت قرون وسطائی، حکومت سرنیزه و زجر و حبس، حکومت اختناق و سلب آزادی، حکومت وحشت و قلدری است.

به اسم مشروطیت بدترین شکل حکومت استبداد و خودسری و با نام اسلام بزرگترین ضربه به پیکر قرآن کریم و احکام آسمانی است، با اسم تعالیم عالیة اسلام یک یک احکام اسلام را زیر پای گذاشته و اگر خدای نخواسته فرصت یابید خواهید گذاشت و با گزافه دعوی تعالی وترقی، کشور را به حال عقب‌افتادگی نگه‌داشته‌اید. اینها حقایق تلخی است که باید دنیا را مطلع کنم و انگشت روی بعضی بگذارم تا آنها که غافل هستند یا تغافل می‌کنند احساس وظیفه کنند و از ریاکاری‌ها و سالوس‌بازیهای شماها گول نخورند.

جشنهای غیر ملی که به نفع شخصی در هر سال چندین مرتبه تشکیل می‌شود و در هرمرتبه مصیبت‌های جان گداز برای اسلام و مسلمین و ملت فقیر پا برهنة ایران ببار می‌آورد، یکی از آنها است. با سر نیزه پلیس از مردم بیچاره بی‌پناه خرج‌‌های گزاف آنها گرفته می‌شود، یکی از جشنها که من نمی‌توانم اسمی روی آن بگذارم جز هوس و شهوت و بازی با احساسات ملت، گفته می‌شود چهار هزار میلیون ریال خرج شده است که نصف آن از خزانه ملت و نصف دیگر بی‌واسطه از بازار و غیره با زورو ارعاب اخاذی شده، خون دل فقرا خرج نامجویی و خودکامگی است و تا این ملت در این حال است و به وظیفه خود و حقوق خود آشنا نشده است هر روز برای شماها عید و شادی و برای ملت بدبختی و نکبت است.

توأم با این جشنهای نامیمون آن قدر هتک نوامیس مسلمین و اسلام بوده است که قلم را عاراست از ذکر آن. شماها در کاخ‌های مجللی که در هر چند سال تغییر مکان داده و با میلیونها تومان خرجهای گزاف که تصورش برای ملت ممکن نیست نشسته‌اید و مخارج آن را از کیسه این ملت بدبخت اخاذی نموده‌اید و ناظر فقر و گرسنگی ملت و ورشکستگی بازار و بیکاری جوانان فارغ‌التحصیل هستید، ناظر وضع اختلال فلاحت و زراعت، اختلال وضع بازار و تسلط اسرائیل بر شئون اقتصادی کشور بلکه به طوری که گزارش داده‌اند دخالت اسرائیل در فرهنگ می‌باشید.ناظر فقدان ضروریات اولیة زندگی در غالب دهات نزدیک به مرکز چه رسد به دهکده‌های دور افتاده از قبیل آب آشامیدنی سالم، حمام و وسائل بهداشت هستید.

 ناظر ترویج فساد اخلاق، سلب امانت و دیانت در اعماق دهکده‌ها هستید. ناظر تشکیل صندوق به اسم تعاون و اخاذی و غارتگری مأمورین از دهقان گول خورده و پشیمان هستید. بالاخره ناظر حبس‌ها و ارعابها و تهدیدهای غیر قانونی هستید و در خوشی و عیاشی و بازیهای خجلت‌آور غوطه‌ خورده و به قبرستانی که نامش ایران است فاتحه می‌خوانید. چه طور وجدان خود را راضی می‌کنید برای حکومت زودگذر این قدر چاپلوسی از اجانب کرده ذخایر ملت را به رایگان یا به مقداری ناچیز تسلیم آنها نموده و ظلم وستم به زیر دستان یعنی ملت بدبخت می‌کنید؟ چرا راضی می‌شوید حکومت خود و ملت خود و مملکت اسلام را عقب‌ افتاده به دنیا معرفی کنید؟ نقض قانون اساسی سند عقب‌افتادگی است.
رفراندم غیر قانونی و در عین حال قلابی سند عقب ‌افتادگی است. آزاد نگذاشتن ملت برای انتخاب وکیل و نصب اشخاص معلوم‌الحال به دستور دیگران بی‌‌دخالت ملت دلیل ضعف و عقب‌افتادگی است. شماها می‌دانید اگر ملت سرنوشت خود را در دست بگیرد وضع شماها این نحو نیست و باید تا آخر کنار بروید.
و اگر ده روز آزادی به گویندگان و نویسندگان بدهید جرائم شما بر ملاء خواهد شد... تسلیم به خواستهای دولت پوشالی اسرائیل و به خطرانداختن اقتصاد مملکت، سند ضعف و نوکری است و سند خیانت به اسلام و مسلمین است.اعطای مصونیت به اجانب سند بزرگ عقب‌افتادگی و بی‌حیثیتی و تسلیم بی‌قید و شرط است... کوبیدن حوزه‌های علمیه و حمله مسلحانه به مدرسه فیضیه و صحن مطهر قم و کشتار دسته جمعی پانزده خرداد جز خدمت کورکورانه به صاحبان دلار چه اسمی دارد؟ فشار به مراجع اسلام و علمای اعلام و محصلین حوزه‌های علمیه و تاخت و تاز به دانشگاه جز خدمت به اجانب چه نتیجه داشت؟ آنها نمی‌خواهند قرآن کریم و احکام آن حاکم بر ملل اسلام باشد تا ذخائر آنها را به یغما ببرند و کسی حرفی نزند و در عوض آنها را مصونیت دهد. آنها نمی‌خواهند ما در بین ملت آزاد باشیم و گویندگان ما آزاد باشند و شماها مع‌الاسف مأمور اجرا هستید. مأمور چشم و گوش بسته. مأمور بی‌چون و چرا. .. چرا محصلین علوم دینیه را یک روز راحت نمی‌گذارید؟ چرا با دانشجویان در خارج و داخل این نحوه معامله می‌کنید؟ آقای هویدا من وظیفه دارم شماها را نصیحت کنم. شماها از این ملت و در این آب و خاک پرورش

پیدا کرده و صاحب عناوین شده‌اید. اینقدر با حیثیت این ملت بازی نکنید. به جای این همه گزافه و جنجال، خدمتی به این سر و پا برهنه‌ها کنید یا لااقل اینقدر با بهانه‌های مختلف آنها را رنج ندهید.... از قهر خدا بترسید. از قهر ملت بهراسید، با احکام خدای تعالی به نام مترقی ‌بازی نکنید؛ با اسم قرآن به احکام اسلام لطمه نزنید، با حوزه دینیه به اسم سرباز وظیفه پوچ بی‌فایده و با خدمتگزاران به فرهنگ و ملت این نحو سلوک وحشیانه نکنید و بالاخره علمای امت را وادار نکنید که با شما به طور دیگر سلوک کنند. اینها شمه‌ای از فجایع شماها است نسبت به دین و دنیای ملت و گفتنی زیاد است، می‌گویم شاید شماها متنبه شوید و به خود آیید.

شاید مراجع اسلام و علمای اعلام و خطبا گرام احساس وظیفه کنند، شاید طبقه جوان و روشنفکر و اصناف مختلف بیدار شده احساس وظیفه کنند، شاید جوامع بشری و مدعیان بشردوستی احساس وظیفه کنند، شاید سازمان ملل و غیر آن بیش از این به نفع کشورهای بزرگ راضی نشوند ملل ضعیف پایمال شوند. شاید هیئت حاکمه و دستگاه جبارتا دیر نشده به خود آیند.
 (ان ربک لباالمرصادـ والله من ورائهم محیط والسلام علی من اتبع الهدی)
 روح‌الله الموسوی الخمینی

*هویدا و بهائیت

میرزا رضا قناد،پدر بزرگ هویدا دو پسر داشت؛ عین الملک و میرزا جلیل.پسران میرزا جلیل هویدا هم به وسیله ی همان دست هایی که امیر عباس را به قدرت رساندند به دیوان سالاری پهلوی راه یافتند. امیر عباس هم در سال 1321 ش پس از بازگشت به ایران شهرت خود را از «ممدوح» به «هویدا» تغییر داد و نام خانوادگی عموزاده های خود را دارا شد.
در سال 1341 ش که قرار می شود هویدا دارای سلاح کمری باشد ستاد ارتش برگه ای را تنظیم می کند که در آن آمده است:«طبق دستور شماره 41301/59679-3/9/21[13] اداره کل آمار،نام خانوادگی نامبرده از کلمه(ممدوح) به (هویدا) تغییر یافته است.»
در این زمان بهائیان مأمور به تقیه بودند و مأمور بودند تا خود را ظاهرا مسلمان نشان دهند.به همین دلیل در فرم های استخدام دین خود را اسلام می نوشتند. هم چنین بزرگ بهائیان هم به تقیه در نماز جماعت اهل سنت شرکت می کرد.
فعالیت های او در کمیسری عالی سازمان پناهندگان در ژنو را هم باید در راستای ایجاد دولت مورد علاقه اش، دولتی که تنها پادزهر سامی ستیزی باشد، دانست.
دریکی از گزارش های ساواک اشاره شده است:
«... آقای امیر عباس هویدا به پشتیبانی بیت العدل اعظم مدت سیزده سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت های قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهایی پست های مهمی را در ایران اشغال کردند و پولهای مملکت را به خارج فرستادند. »
    

هویدا بهائیان را بر دیگران برتری داد و پس از رسیدن به منصب صدارت گروهی از وزرای بهایی را جایگزین گروهی دیگر کرد.ازجمله فرخ رو پارسای را وزیر آموزش و پرورش کرد.هم چنین اظهارات حسن ارفع در باره ی انتقال هویدا از ترکیه نیز گویای این مطلب است.پس از ترکیه هویدا بسیار علاقه داشت تا به دمشق برود و در آن جا فعالیت کندتا تسهیلات بیش تری را برای بهائیان فراهم کند اما به شرکت نفت آمد تا تسهیلات لازم برای کنسرسیوم نفت اسرائیل را که کعبه ی مقصود بهائیان بود تأمین کند.
 

هویدا تا زمانی که در خارج از کشور بود خدماتش به بهائیان زیاد در داخل کشور بازتابی نداشت اما با ورودش به ایران و ادامه ی اقداماتش چشم های متعددی او را زیر نظر گرفتند.

مثلا حسین کی استوان دخالت مستقیم هویدا در جلوگیری از مالیات دو میلیون تومانی صاحب پپسی کولا که حبیب ثابت پاسال از بزرگان فرقه بهائیت بود افشا کرد.
و یا این که پس از تصادفی که در بازگشت از شمال با رانندگی لیلا امامی رخ داد فردی به نام قاسم اشراقی نامه ای به دکتر فرهنگ مهر ارسال کرد که در آن صراحتا به بهائیت هویدا اشاره شده است:«جناب آقای دکتر فرهنگ مهر معاون محترم دارایی به مناسبت پیشامدی که برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارایی رخ داده، خواهشمند است مراتب تأثر وتأسف اینجانب و برادرانم را به عموم هم مسلکان، بخصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگترین خدمتگزار فرقه ما هستند، ابلاغ فرمایید. احترامات فائقه را تقدیم می دارم. قاسم اشراقی»
ماجرای خودکار 5 ریالی چه بود؟

نقل است از امیر عباس هویدا که پس از انقلاب گفته که در دوران نخست وزیری من، قیمت خودکار بیک 5 ریال بود و تا پایان آن که 13 سال طول کشید 5 ریال باقی ماند؛

طبق نظر کارشناسان تاریخی از جمله عبدالله شهبازی، خسرو معتضد و مسعود رضایی این حرف تنها شایعه ای است که نه مستند تاریخی دارد و نه با واقعیت تطبیق دارد،چرا که پس از انقلاب در جامعه گرانی مطرح نبود بلکه به دلایلی ارزانی آمد از جمله در مورد مسکن ، بنابراین دلیلی نداشت که وی چنین حرفی بزند.

هم چنین این حرف که یک کالا در 13 سال افزایش قیمت نداشته باشد اصلا موضوعیت ندارد. علاوه براین در ایام نخست وزیری هویدا تورم از جمله در مورد مسکن وجود داشت. در سال 55 بحران افزایش قیمت ها به بحرانی تبدیل شده بود که برای مقابله با آن «ستاد مبارزه با گرانی» ایجاد شد. برای بررسی کارنامه اقتصادی زمان هویدا باید به این موضوع توجه داشت که در زمان وی تا چه حد به زیرساخت های اقتصادی کشور توجه شده است، پول نفت در چه راهی خرج شده است، وضعیت بندرگاه ها چگونه بوده است، چه میزان راه آهن و جاده در کشور ساخته شده است. این ها مسائلی است که باید هویدا در برابر تاریخ به مردم ایران پاسخگو باشد.
*دستگیری صوری هویدا

رژیم تصمیم گرفت تا به شکل صوری گروهی از چهره های منفور را دستگیر کند تا عصبانیت مردم کاهش یابد.از جمله ی این افراد امیرعباس هویدا بود که در تاریخ 17/8/57 دستگیر شد.
در تاریخ18/8/57 در نوفل لوشاتو امام در جواب خبرنگاران در باره ی توقیف هویدا فرمودند:«توقیف هویدا هم اثری ندارد، این هم یک مانوری است که خیال می کنند برای اسکات مردم این گونه امور تأثیر دارد»

هم چنین فردای آن روز دوباره در جواب خبرنگاران دیگری فرمودند:«تمام این ها تشبثاتی است که هیچ کدام ارزش و واقعیت ندارد. هویدا از شرکاء شاه و یک شریک ضعیفی بود که در خیانت ها با شاه شرکت داشت و شاه ظاهرا هویدا را برای نجات خودش دستگیر کرده است. غرض این است ملت را فریب دهد که می خواهد اصلاحات کند.»

و نیز در مصاحبه با روزنامه ی لبنانی النهار فرمودند:«گرفتن هویدا و امثال او که در دزدی و فساد شریک شاه بوده اند برای فریب مردم است، این ها هم تأثیری ندارد.»
هنگامی که نیروهای ارتش اعلام بی طرفی کردن و نگهبانان هویدا که ساواکی بودند فرار کردند هویدا فرار نکرد و خودش را تحویل نیروهای انقلاب داد. وی به ظاهر می گفت که من که کاری نکرده ام که نگران باشم اما در واقع وی به این فکر بود که در کودتایی که شکل خواهد گرفت نیروهای انقلابی شکست خواهند خورد و او  قدرت را در دست خواهد گرفت اما این نقشه ی او غلط از آب در آمد و این کودتا در 21 بهمن ماه با درایت و تدبیر امام(ره) خنثی گردید .

 

هویدا پس از تشکیل دو دادگاه به ریاست آقای خلخالی در 18فروردین 58 به اعدام محکوم شد.
 
امام خمینی(ره) در حالی که دشمنان داخلی و خارجی انقلاب از این اعدام اظهار تأسف کردند فرمودند:«پانزده سال این هویدا یا سیزده سال تقریبا این هویدا نخست وزیر بود و تمام جنایات گردن نخست وزیر است.ما هر نخست وزیری که در آن عصر پیدا شد ، اگر پیدا کنیم، مثل شریف امامی، مثل بختیار، محکوم به قتلند این ها، این ها مفسدند.»


نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
اعدام هویدا به روایت خلخالی : ابراهیم یزدی جنازه هویدا را به خار
شنبه 94 اردیبهشت 12 , ساعت 4:37 عصر  
اعدام هویدا به روایت آیت‌الله خلخالی
این نیز یکی دیگر از خدمات به اصطلاح، ارزنده دولت موقت بازرگان به لیبرال‌ها و فراماسون‌ ها بود. آن‌ها به هر ترتیب که بود، جنازه یک دژخیم را با دست مسلمان نماها از ایران بیرون بردند؛ ولی برای آن همه افرادی که به دست ساواک و مجاهدین کشته می‌شدند، کم ترین اهمیتی قائل نبودند.
حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی، در آن روزهای پر از بحران و دشواری، شیخ صادق خلخالی بود. یکی از مهم‌ترین پرونده‌هایی که از زید دست‌های او عبور کرد، رسیدگی به جرائم اعمال خائنانه امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر و وزیر دربار رژیم پهلوی بود. از اقدامات آیت‌الله خلخالی روایات و تحلیل‌های گوناگونی در بین انقلابیون و ضدانقلاب منتشر شده است اما شاید خالی از لطف نباشد که بخشی از خاطرات خود شیخ صادق خلخالی درباره شاید مهم‌ترین پرونده دوران مسوولیت او را مرور کنیم و از زبان خود او در جریان برخی وقایع محاکمه امیرعباس هویدا قرار بگیریم. متن این بخش از خاطرات او این چنینی است:


اعدام هویدا به روایت آیت‌الله خلخالی


«... [پس از تشکیل جلسه محاکمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حکم اعدام] هویدا در حالی که عرق می‌ریخت، گفت: حضرت خلخالی! من نمی‌گویم مرا اعدام نکنید؛ ولی خواهش می‌کنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تأخیر بیاندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفکیک قوای ثلاثه: مقننه و قضائیه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد.
خلاصه هرچه او اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم وصیت خود را بنویس!
او گفت: حضرت خلخالی! یک میلیارد دلار به شما می‌دهم تا شما این کار را به عقب بیاندازید.
گفتم: این‌ها شعر است و من نمی‌توانم در پیشگاه ملت ایران، جوابگوی تأخیر محاکمه و اعدام شما باشم.
هویدا گفت: سلام مرا به مادرم برسانید، و بگویید به دیدن من بیاید؛ چون او علاقه زیادی به من دارد و غیر از من کسی را ندارد.
گفتم: مادران زیادی بودند که گریه می‌کردند، ولی نتوانستند عزیزان خود را قبل از اعدام ببینند؛ ولی ما هر چه گشتیم تا مادر هویدا را به دیدن پسرش ببریم او در دسترس نبود.

... هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را فرجه حساب می‌کرد و شاید تصور می‌کرد، دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره‌ای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم.
... پس از اعدام هویدا، بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند؛ ولی موضوع پی‌گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند.

ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یک طرف و یهودی‌ها و بهایی‌ها و فراماسون‌ها و اسرائیلی‌ها و فرانسوی‌ها از طرف دیگر، دست به دست هم داده و جنازه را در یک تابوت گذاشتند و با ارفرانس به فرانسه فرستادند.
در آنجا تعدادی از به اصطلاح، نویسندگان و روشنفکران ماسونی، دور جنازه جمع شدند و هر یک به فراخور استعدادی که داشتند، فحش و ناسزا به دادگاه انقلاب و به من و به رهبر انقلاب دادند و از این طریق، خوش‌خدمتی خود را به صهیونیسم بین‌الملل نشان دادند.

آن‌ها سپس جنازه را با طمطراق به اسرائیل بردند و در فرودگاه لود تل آویو، تعدادی از وطن‌فروشان و ساواکی‌ها و اسرائیلی‌های تروریست، به دستور مناخیم بگین، با رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی، تشییع جنازه کرده و آن را به الخلیل بردند و در قبرستان یهودی‌ها و در کنار قبر پدرش دفن نمودند.
این نیز یکی دیگر از خدمات به اصطلاح، ارزنده دولت موقت بازرگان به لیبرال‌ها و فراماسون‌ها بود. آن‌ها به هر ترتیب که بود، جنازه یک دژخیم را با دست مسلمان نماها از ایران بیرون بردند؛ ولی برای آن همه افرادی که به دست ساواک و مجاهدین کشته می‌شدند، کم ترین اهمیتی قائل نبودند.»

منبع: خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، چاپ پنجم، صفحات 376 تا 388

نوشته شده توسط جعفر پیوسته کاشانی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ

اجتماعی .سیاسی.تاریخ

جعفر پیوسته کاشانی
دانستن حق شماست
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 35 بازدید
بازدید دیروز: 86 بازدید
بازدید کل: 106792 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
لوگوی وبلاگ من

اجتماعی .سیاسی.تاریخ
لینک دوستان من

نگارستان خیال
سرزمین رویا
اجازه نمی دهیم
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

اشرف ، سکانس آخر
پرستار و حارث (نقدی بر تراژدی خمینی شهر)
سید ضیا الدین چگونه گریخت
دو نکته نا گفته در مورد دکتر حسین فاطمی
ماجرای درخواست ترور امام خمینی ره از موساد
علائم و نشانه های تکان دهنده ظهور
آزادی آزادی دربست!؟
جشن وپایکوبی مردمی و خر درویش...
5+ 1 و سگهای آبادی !؟
رضاخان ، وزیر جنگ
اولین کارخانه متورسیکلت جهان
مراسم افتتاح روزنامه اطلاعات در سال 1305 + تصاویر
ظل السلطان حاکم اصفهان
تراژدی کفش ملی ( همیشه پای چین در میان است)
صغری خانم کجا و آیفون 6 کجا...جل الخالق
[همه عناوین(93)][عناوین آرشیوشده]